کلا چیز کارخونه ای 1 سال نخوردم ... حتی چای قهوه ... یا نوشابه دوغ کلا قطع کردم بجاش شیره ارده صبح میخورم یا کره محلی غذا هم بیشتر چیزای گرم مثل آبگوشت بدون رب با زرد چوبه یا کله پاچه کلا سردی حذف کردم ولی بازم کمبود انرژی دارم خیلی حالم ناجوره افسردگی هم گرفتم ...
ببخشید نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم.اگه بتونم همینجا راهنمایی تون میکنم.
ان شاءالله سلامتی باشه براتون
تا اونجایی که من میدونم درمان شما خیلی تخصصی تر از ابنهاست
نعنا بارهنگ که فقط واسه سردی معده اس...خون بخواد پاک بشه و غلظت از بین بره خیلی متفاوته
اگه تهران هستین برید پیش دکتر سعید اسماعیلی
تو نت اسمش رو سرچ کنید مطبش هست
خود دکتر خیراندیش هم تو درمانگاه سجاد هستن تو پونک
آره حتما برو آزمایش
ولی حتما پیگیر باش.داروهای شیمیایی نخور.وابستگی میاره.یه درد کم میکنه صد تا درد اضافه میکنه.داروی طب سنتی دیرتر اثر داره ولی موندگاره
توقع هم نداشته باش زود خوب بشی
همسر من حالش از پارسال خیلی بهتره ولی درمان کاملش تا دو سال یا بیشتر طول میکشه تازه بعد اینهمه پرهیز و دارو و . ...
منم خیلی پرهیز میکنم ... کافیه مثلا یبار برنج بخورم کلا حالم بد میشه چشام سیاهی میره ... تاری دید عدم تمرکز بی حسی بیحالی خیلی چیزای دیگ میاد سراغم ... اره دکتر گفت طول میکشه الان بهترم ولی باید علمم بیشتر کنم تا بتونم کامل درمان بشم ... من خیلی چیزا امتحان کردم ببینم بهم میسازه چندبار عسل جنگلی گرفتم نساخت ... تا اینکه اصلش پیدا کردم ...
تغذیه باعث همه مشکلات جامعه هست و مریضی ها ... الان یک جوان نباید تو سن من اینجوری باشه ... کلا چیزهای کارخونه ای همه سرد هستن چیزهایی که مردم استفاده میکنن که باعث خیلی مشکلات میشه ... یکی مثل من رود روش اثر میکنه یکی تو سن بالاتر
به حرف دکترا اعتماد نکن..طب مدرن خیلی بن بست داره
همسر من پارسال حالش بد بود رفت پیش دکتر مغز و اعصاب...چون سرش درد میکرد فکر میکرد مشکل از سرش هست
ام آر آی داد
چند تا دکتر مغز و اعصاب همه بهش گفتن هیچی ات نیست و قرص آرام بخش دادن!!!!!
فکر کن اگه با طب سنتی آشنا نمیشد چه بلایی سرش میومد
واسه غلظت خون هم از نوزاد تا پیر فقط آسپرین بلدن بدن
علمشون خشک شده انگار داروی جدید تدارن!!!
اعتماد که نکردم چون خودم میدونم اون آدم سابق نیستم یچیم هست حتی به خانوادم میگم میگن دکتر گفته هیچیت نیست ... خودم میدونم حالم بد حتی یسری پشت فرمون میخاستم داییم و خانمش برسونم تاری دید جلومو نمیدیدم انقدر ترسیده بودن ...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
