واییی نگوو تروخدا من که مرگمو دیدم البته بعد از زایمان خیلی راحت بودم بلند میشدم خودم کارا بچمو میکردم ولی از ساعت ۶ صبح تا ۸ شب منتظر زایمانت باشی هر نیم ساعت رگ دستت خراب بشه و از ساعت ۳ رحمت باز شه ولی بچه نیاد پایین اون برشی که تا ببخشید ببخشید سوراخه .... زدن از این ورم تا رونم زدن 😭😭دونفر این ور اون ور وایساده بودن و میپریدن با انج هاشون رو قفسه سینم که بچه نره بالا بیاد پایین درد ترک خوردن قفسه سینم فردای از زایمانمم فکر کن با اون بخیه هایی که خوردم اومدن دست میکردن باند لوله شده رپ خارج میکردن ازم نه یکی نه دو تا ۷ تا باند خارج کردن ازم که تک به تک گذاشته بودنشون
این دردای من بود کم اوردن اکسیژن به بچم و سه چهار ساعتی دخترم زیر اکسیژن بود کبود کبود دنیا اومد فردای دنیا اومدنش هم بستری شد چون زردی گرفته بود
وقتی یادم به زایمانم میوفته تموم بدنم شروع به لرزش میکنه از یاد اوریش