بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همراهم خوابید من بودم و کلی استرس که بچم رو چجوری بغل کنم شیر بدم 😐
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….
درد داشتم قابل تحمل بود اولين راه رفتن خييييلي سخت بود برام جاي بخيه هام ميسوخت ولي خب بعدش ك ...
اولین بار ک خواسم راه برم خیلی سختم بود ولی شوهرم میومد میبردم دستشویی و برای راه رفتنم ولی صبحش ک شوهرم نبود مامانم و مادرشوهرم بودن موقع راه رفتن بیهوش شدم چون کم خونی مینورم و خونم اومده بود رو ۶..ولی بهترازطبیعیه
نه . من ساعت ۹ صبح سز شدم تا عملم تموم شد و رفتم ریکاوری اینا و اومدم تو بخش حدودا پسرم رو ساعت ۱ اینا اوردن برای شیر دادن البته دور دهنش شیری بود معلوم بود بهش شیر خشک دادن سیر بود😁
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….