سلام دوستای گلم یه سوال دارم ازتون ممنون میشم نظراتتون رو بدین.
من یکسال ازدواج کردم سال آخر پزشکی ام و تک فرزند و از لحاظ زیبایی و خانواده موقعیت خیلی خوبی دارم . شوهرم هم مهندس برق کارمند هست . قبل از نامزدی به من می‌گفت من خونه دارم اگه تو بخوای برات میفروشم ویلایی میخرم . می‌گفت جهیزیه نمی‌خواد بیاری همه رو ما خودمون میخریم .برات اینکارو میکنم اونکارو میکنم... خلاصه من با وجود خواستگارای بسیااااااار خوب ، ایشون رو که فامیل هستن قبول کردم . نزدیکای ازدواج پدرش گفت همه چیز خودتون باید بخرین و ما هم نزدیک ۲۰۰ میلیون جهیزیه خریدیم .. همون نزدیکای ازدواج خونه ای که میخواست بده به شوهرم فروختش و گفت دارم آپارتمان سازی انجام میدم از اون یه واحد بزرگ بهتون میدم. حالا که اون آماده شده بعد از ماه ها اومده خونمون شوخی شوخی حرفاشو زد و رفت ..اومد گفت یادته روز اول که اومدیم خواستگاری به بابات گفتم من و شما هیچکاره ایم این دو تا حرفاشون از قبل زدن دیگه خودشون می‌دونن ..چند دقیقه بعدش گفت می‌خوام آپارتمانام رو بفروشم واسه خودم عشق و حال کنم اون پسر مجردم هم دیگه باید زن بگیره برهههه کاری بهش ندارم. همش میخواست بفهمونه من کاری بهتون ندارم . تمام قول و قرارها و حرفاشون یادشون رفته .. دارم منفجر میشم دیشب تا حالا اعصابم خورده .. فکر می‌کنه من چند ماه دیگه برم سر کار حقوقم هم که بالاست دیگه واسه پسرش خونه میخرم . همچین فکری می‌کنه .. بچه ها چطوری بهش بفهمونم رفتارای زشتشون رو؟؟؟؟ یه دفعه هم دخترش تو جمع بهم گفت تو هم که دیگه رفتی سرکار با شوهرت پولاتون جمع کنید خونه بخرید منم گفتم نمی‌دونم داداشت پول داشته باشه بخره یا نه ...( یعنی زر اضافی نزن) بچه ها من پدرم تا صد سال منو به کسی که هیچی نداره نمیداد. اونوقت این پدرش میلیاردر هست داره اینجوری می‌کنه همش داره به من میفهمونه همه چی کشک بوده
ببخشید طولانی شد آخه نمیتونم به کسی حرفمو بزنم
