سلام بچه ها
من دو ماهه جاری دار شدم...جاریم دختر عمهام هم میشه
یک سال عید که همسرم به دلیل ماموریتش پیشم نبود...نتونست عید برای من خریدی کنه...و اون سالی که شوهرم نبود...من میرفتم خونه پدرشوهرم اینا هم میموندم...البته همیشه خونه اونا نبودم...خونه بابام اینا هم میموندم....و من توقع داشتم که حالا که شوهرم نیست حداقل پدر شوهرم برام چیزی بخره یا عیدی بده....اما دریغ از هزار تومان پول....
اون موقع دختر عمه ام جاری من نشده بود...این یه آبجی داره...نشسته بودیم داشتیم صحبت میکردیم که آبجی جاریم گفتش...پدر شوهرم هر چقدر که به خواهر شوهرم عیدی داده بود به منم همونقدر داده....منم گفتم که پدرشوهر من هیچی بهم نداد....من توقع داشتم بهم عیدی بده اما نداد...
الان میترسم جاریم بره این چیزا رو به اونا بگه....
یه چیز دیگه هم بگم که عمهام راضی نبود دخترش با برادر شوهر من ازدواج کنه...همش میشست و بلند میشد میگفت اونا بدن...من به اونا دختر نمیدم....من از اونا خوشم نمیاد....اما دخترشو داد به اونا....
یه بار که عمه ام داشت اینجوری میگفت من و مامانم گفتیم که اونا حمایت مالی از پسرشون نمیکنن و پسراشون باید رو پای خودشون وایسن....واقعا هم اینجوریه
این جاری منم خیلی دهن لقه...اون موقع یه اشتباهی کردم...نباید میگفتم...اما گفتم....الان اگه به مادر شوهرم اینا بگه...مادر شوهرم هم حتما به من خواهد گفت...اون موقع چی بگم.....چطور جواب بدم...
حالا چیکار کنم....چون میدونم میره میگ
همین الانش که جاریم بهشون گفته من خواستگار داشتم این نیومده بهتون بگه که شما بیاین جلو....
مادر شوهرمم هم میگفت که هم جاریت و هم برادر شوهرت از دستت ناراحتن....مادر شوهرم میگفت برادر شوهرت میگه که ببین ما بی کی اعتماد کرده بودیم....نباید به زن داداش اعتماد میکردیم....
تو تاپیک قبلیم این موضوع رو توضیح دادم....