دختر خالم که با کلی پسر رفیق بود و باهاشون رابطه جنسی و اهل همه غلطی بود .خدا دوستش داره و یه شوهر بهش داده .همه چی تموم نگم،براتون.خیلی بهم ریختم ایشالا بدبخت بشه
چرا اینجور شد؟ همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو رفتارهای خانواده اش باعث شد ج رد بدم.چرا خانواده اش براش اهمیت قائل نبودن؟! خدا کی قراره جواب سوالم بدی؟!
امسال تو اردیبهشت ماه تو هفته ۸ قلب جنینینم ایست کرد!!و من تنهایی رفتم بیمارستان و بستری شدم!😔
تو تنهایی و بی هیچ همراهی سقطش کردم. و به هیچ کس نگفتم اون دو شبی که تو بیمارستان بودم بدترین ساعات عمرم رو گذروندم..اما به کسی نگفتم هیچکس نمیدونه جز خواهرم و همسرم...وقتی به اون روزا فکر میکنم دیوانه میشم..
کاش اونایی که در حقم بدی کردن تاوان پس بدن و خبرش به منم برسه
فکر اینده زندگی و بچهام...زندگی ک دوسش ندارم ولی مجبور ب تحملم.باید ادای ادمای خوب دربیارم در اصل و درون اصلا خوب نیستم و داغونم..در حدی ک حتی ب مردن شوهرم فکر میکنم ک شاید بعدش بتونم حداقل ب یکی از ارزوهام برسم
کاش یکم خوش شانس بودم
از گذشته و اشتباهاتی ک کردم پشیمونم.اگه پختگی الان داشتم این اشتباهات نمیکردم.زنذگی ک برام فقط سرافکندگی داشت
