خسته شدم از شوهرم و خانوادش ولی هیچکاری ازم برنمیاد جز تحمل و صبر
دلم میخا خدا ی بچه سالم بهم بده همین ...
قبل از عروسیم عاشق یکی شدم که ۳۰سال ازم بزرگتر بود و من همسن بچه آخریش بودم..هنوزم گاهی میرم تو فکرش😓
درد و غم که زیاده .... کدومشو بگم ؟
من عاشقانه با هنسرم ازدواج کردم از همچیم گذشتم تا هیچ وقت مدیون کسی نباشیم و دستمون رو پیش کسی دراز نکنیم. خانوادمم کمک خرجمون بودن . ولیییییییی میسوزم از این همه بی محبتی همسرم. هیچ وقت تو زندگی برام ارزش قاعل نبود وقتی میفهمم برای خانوادش تو مجردیش عیدی ربع سکه میداده و الان این کارا رو برای من دریغ میکنه... حسود نیستم ولی دلم میخاد برا منم از این خرجا بکنه.
یکی از درادمم اینه ک من خودمو گم کردم واقعا از لحاظ فرهنگی با خانواده شوهرم خیلی فرق داشتیم و اینو بعد عروسی فهمیدم... یهنی نوع لباس پوشیدن. تیپ . اصلا ادمی ک بودم نیسم شدم ی ادمی ک دوسش ندارم. از لباس پوشیدنم خوشم نمیاد. اونادهمیشه دنبال چیزا قدیمیو ارزونن.از اینکه سبزه هستمو بهم میگن سیاه حالم بد میسه از خودم. حتی ب دخترمم میگن عین خودت سیاهه. مادر شوهرپ میگه کاش ناخنا و حالت دست بچت ب باباش بره . خب خلاف من چیه ک خدا نخاسته من سفید باشم و دست زیبایی داشته باشم.
انگار حرف دل منو زدی چقد حسرت تو دلمه هر وقت یکی میره خونه ی مامانش از مامانش میگه یا مامانش بهش زنگ میزنه میخوام بمیرم،مامان میشنوی بخدا ده ساله یتیم شدم کی میگه بجه پدر نداشته باشه یتیمه دروغه من بدون مامانم از هزارتا یتیم یتیم ترم وحسرت بدل تر کاش میشد عزیز آدم زنده بشه ،مامان جات خیلی خالیه،وقتی بابام بخاطر زنش دلمو شکست نبودی،لحظه ی عروس شدنم،زایمان کردنم بی کس وتنها کنارم نبودی،نبودی بچه داری یادم بدی تک وتنها بچه داری کردم😔😔😔😔😔😔
از وقتی خواهرم نامزد کرده رفتارش خیلی تلخ و تند شده خیلی بی احترام میکنه سعی میکنم با شوخی و خنده رد کنم ولی واقعا ازش ناراحتم ولی نمیتونم به کسی بگم چون متهم میشم به اینکه چون بزرگترم و مجردم حساس شدم
