حرفی ک نمیتونم ب کسی بگم حتی شوهرم...
اینه ک پدر برگرد دلم برات تنگ شده بابایی دلم برای مهربونیات برای اون چزوک دستان برای اون صورت گوشتیت تنگ شده
چطور تونست خاک تورو در بر بگیره
پدر همه از خوبیات میگن همه حا همه فقط مادرشوهرم ادن هفته ک خونش بودیم بهم گف با جاریات اتی کن دنیا ارزشی نداره مگه پدرت از مردنش خبر داشت
پدر اسن حرف مادرشوهرم چنان قلبمو سوزوند ک جد نداره اما نتونستم ب کسی بگم حتی شوهرم ،انگار مادرشوهرم مردن تورو سرزنش داد منو هیییییی پدر
پدر جان دیگ هیچکس نیست نصیحتم کنه دیگ هیچکس نیست بین ما خواهر برادرا رو بگیره ک ازهم نرنجیم
پدر دیگ اون خونه ای ک توش بودی هیچ صفایی نداره .دلم تنگته برات
جوری ک دلتنگیت چنان قلبمو فشار میده چنان بغض ب گلوم میزنه ک خدا میدونه پس
پدر امشب ب خوابم بیا توروخدا دلتنگتم