2733
2734
عنوان

از خانواده سخت گیرمن تا فرارازخونه وبرگشتم وضربه های روحی بعد اون

| مشاهده متن کامل بحث + 3623 بازدید | 126 پست

مامان من هفته ای یه بار یا دوبار میومد مدرسم وقتی میومد هیشکی نمیگفت دوست منه از بس ازش میترسیدن همه با همه یه بار دعوا کرده بود

اگه درسم کنی ضعیف بود زنگ میزد داداشم وبابام جمع بشن به همشون میگفت ویه کتک حسابی

منم سعی میکردم بزای این که کتم نخورم بخونم درسمو ولی نه با علاقه چون زده شده بودم

همیشه ناظممون میگفت فلانی نامادریته یا مادرت؟؟

هروقت که میخواستم برم مدرسه ساعت۶بیدارم‌میکرد با کلی فوحش ودعوا نفرین راهی مدرسم میکرد سرویس باید جلوی در سوار میکرد جلوی درم پیاده میکرد

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

واقعنی دارم میگم

گناه داره اسم نگفته تا شناسایی نشه.. حالا اگرم واقعا همون بود رازدار باش نگو جایی🙏

بچه آخر که باشی:وقتی حرف میزنی انگار تو دبه گوزیدی..  با فکر کردن به هر الاغی ذهن خود را باغ وحش نکنید 🚫.. 
2731
نه عزیزم شما بارداری زنداداشای من باردار نیستن😂

من سکته کردم 😐

بچه آخر که باشی:وقتی حرف میزنی انگار تو دبه گوزیدی..  با فکر کردن به هر الاغی ذهن خود را باغ وحش نکنید 🚫.. 

خلاصه تا یه روز رفتم مجتمع داداشم اینا ینی از دست مامانم فرار کردم از دعواهاش رفتم دوسه روز اونجا که داداشم رفته بود شمال(داداش من یه ادم هرزه بود که همش به زنش خیانت میکرد اون زن بیچاره ام هیچی نمیگفت ) رفتم ویه قسطی اومد اونجا بساط کرد

یه پسرم باهاش بود که برادرزادش بود اسمش سهیل بود

هی نگاه نگاه نگاه زنداداشم فهمید گفت خره نکنی که مامانت میکشتت

ولی منم دلم قربون صدقه میخواست اون دختر بچه اوس باباش وداداشاش دلس میخواست بازم عزیز یکی بشه

شمارشو کرفتم ورفتم بالا

برام مهم نیست چون اوناام ازشرایطم خبر دارن دیگه از همه جی خبر دارن

بقیشو میخای ی تاپیک دیگ بزن انگار کسی نیست ی عنوان بده ک بقیه هم کنجکاو شن بیان کمکت کنن

بچه آخر که باشی:وقتی حرف میزنی انگار تو دبه گوزیدی..  با فکر کردن به هر الاغی ذهن خود را باغ وحش نکنید 🚫.. 

رفتم بالا وبه زنداداشم گفتم پسررو دیدی شمارشو‌کرفتم و....

اولش دعوام کرد که نکن داداشات بفهمن میکشنت

ولی دید خوشحالم کفت بیا با گوشی من زنگ بزن ولی فقط همین یه امشب دیگه ادامه دار نشه گفتم باشه وزنگ زدم وکلی حرف و....

ولی از اون شب ادامه دار شد وهمش با گوشی زنداداشم وداداشم فهمیده بود یکی زنگ میزنه ولی به زنش بیچاره شک کرده بود وحسابی زده بودش ولی اون هیجی از من نکفته بود منم که حسابی وابسته سهیل شدم داشتم دیوونه میشدم

به دوستم گفتم وگفت من چند روز گوشیمو بهت قرض میدم وای مواظب باش وپولاتو‌جمع کن ویه گوشی مخفی بخر

من یه روز گوشیو بردم خونه ودوستم اومد جلوی در خونمون که گوشیو بدین😱مامانم گفت گوشی؟؟دختر من گوه میخوره گوشی داشته باشه

داداشمم خونه بود وگفت گوشیو بده وگرنه میکشمت منم ترسیدم وگوشیو دادم

حالا دختره چندتا دوست پسر داشت وهمه اونا سر من شکسته شد😔بااین که من اصلا حتی بااون گوشی به سهیل زنگم نزده بودم

خلاصه کتک درحدی که کارم به بیمارستان کشید وپایس اومد که چی شده شکایتی داری منم ترسیده بودم وگفتم من افتادم زدیم هیچی نشده پلیسه ام کفت مشخصه خوردی زمین یا زمین خورده بهت دختر جان صورت نمونده برات

راست میگفت تمام صورتمو دوتایی له کرده بودن

اومدم خونه وبه شدت زندانی شدم درحدی که منو میبرد مدرسه مامانم میشست تا زنگ اخر

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687