شوهرم خیلی دوسم داشت همیشه واسش جذاب بودم ازم تعریف میکرد بهم محبت میکرد شبا بدون اینکه بغلم کنه نمیخوابید تا وقتی فهمیدم باردارم بعد دو سال انتظار بی بی چکم مثبت شد هر جفتمون کلی ذوق داشتیم وسواس فکریم شروع شد که بلایی سر بچه نیاد تو بارداریم به خاطره اینکه گاهی لکه میدیدم خودمو شوهرم خیلی اذیت کردم شوهرم از ترسش جاشو جدا کرد رابطم که تعطیل من مخالفه جدا خوابیدن بودم ولی شوهرم میگفت میترسم بخورم شکمت الان نزدیکه ۵ ماهه زایمان کردم هیچ رابطه ای نداریم😭 چند بار خواستم بچرو از وسطمون بزارم کنارم گفته نه خوبه بزار وسط بخوابه هر سال کادوی تولد واسم میگرفت امسال فقط یه گل خرید خیلی دلم گرفته من به خانوادم دلم خوش نیست به شوهرمم دلم خوش نیست واقعا روحیم داغون شده گاهی از بچه داریم خسته میشم، دلم رابطه ی قبلمو میخواد اونطوری خیلی بیشتر انرژی داشتم ولی شوهرم اهمیت نمیده نمیدونم جایی سرش گرمه یا اینکه به خاطره خستگیه ساعت کاریه زیاد شبام یه مقدار کمکم میکنه تو بچه داری