بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خاطره کتریو منم دارم به علاوه تجمع آخر هفته تو آشپزخونه ولی اون قضیه لباس زیر پرت کردن کمرمو شکست😉 ...
خوابگاه فلکه الم شیراز ...سوژه ایی بود برا خودش البته من دو ترم فقط خوابگاهی بودم مامانم شب امد پیشم بهش کلی تعریف دادم از خوابگاه بعد بچهای یه طبقه بودن معتاد بودن ماری و تریاک میکشیدن باهوییه 🤪🤪 بچها بهش گفته بودن مامانم رفت دید زنگ زد بابام یا میای براس خونه میگبری یا فلان من بعدش یه سویت گرفتم ولی یا دویتام پیش من پلاس بودن یا من پیش اونا
همیشه موقع برگشت به خوابگاهم سیل عظیمی از موتور سوارارو دنبالمون راه مینداختیم اخرم شماره نمیدادیم&n ...
چرا؟😂😂مگه چیکار میکردید که میفتادن دنبالتون؟
آهای طعنه زده چشم تووو به چشمای راسو ستاد مبارزه با تبعیض علیه حیوانات دوستانی که تو امضاتون مینویسید کاربری برای دونفره،زور نزنید عزیزان ما باور نمیکنیم خسته از جانی که در قفسی به نام تن اسیر است🥀
تو خوابگاه قلیون ممنوع بود ما هم تازه قلیونی شده بودیم یکی از هم اتاقیا قلیون اورد شبا میکشیدیم مسئول خوابگاه ما کر بو بود بو رو حس نمیکرد قلیون رو هم بعد اتمام کار تو جا میوه ای یخچال قایممیکردیم یه شب بچه های پایین گزارش ما رو دادن مسئول خوابگاه دقیق اومد سر یخچال قلیون رو برد😂ما طبقه دوم بودیم دوست پسر یکی از بچه ها بعضی شبا پفک وچیپس اینا میخرید ما هم با طناب سبد مینداختیم پایین میکشیدیم بالا بین راه طبقه اولیا تنقلاتو کش میرفتن
میرفتیم بازارو کافه کرم میریختیم میخندیدیم میفتادن دنبالمون تو دانشگاه اصلا با کسی دوس نشدم پشت پرده در واقع با همشون حرفیدم خیلی باحال بود موقهچع دانشجویی