ظرفاروهم تلنبار میشد
اولای ترم بود من با دوستم رفتیم تا همکلاسی پیدا کنیم از اتاقای دیگه دوستم که رشتش مهندسی مواد بود میرفت دم اتاقا میگفت مواد دارین من 🙂😁😅🤣دوستم😊 بچه های دیگه تو اتاقا 🤔😐😮😯😲😟😦😠
چون از شهر بزرگ‌رفتم شهر کوچیک اصلا خاطره خوبی نبود....همیشه نیشابور و دوست داشتم ولی بعد از دانشجویی متنفرم از اونجا هربار تو مسیر مشهد ازش رد میشیم حس خیلی بدی میگیرم
بیتالک بود اون موقع ها با کل پسرای دانشگاه میحرفیدیم قرارم میذاشتیم ننیرفتیم موقع رفت و امدم تو اتوبوس همیشه یادگاری مینوشتیم کرم میریختیم
وای دقیقا ما یه شب مراسم خواستگاری گرفتیم. من دوماد بودم با طایفه م رفتیم خواستگاری، بعد اون وسط یکی از دوستام بشششدددت عقاید فمنیستی داشت و یکمم شیرین عقل بودشد مامان عروس .. ببین وسط مراسم خواستگاری واقعا دعواش شد. اولش فکر میکردیم به شوخی این حرفارو میزنه ولی یهو دیدیم دستاش میلرزه و قرمز شده، خلاصهمراسم نصفه موند. هنوزم فیلمشو دارم میبینم و ریسه میرم
خوش به حالتون
من شهر خودم قبول شدم، همیشه حسرت خوابگاهو دارم
لایککک
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
