تاپیک قبلیم
چندشب پیش از خونه مادرشوهرم اومدیم بخدا اصلااونجا رفتاربدی نداشتم ک هیچ کلیم کار کردم .امدیم خونه داشتم لباس مینداختم خشک شع سیم انتن قطع شد شوهرم گیر داد وصلش کن منم هی گفتم نمیتونم دیگ دعوامون شد منم وصلش کردم بعد اون باتری گوشیمو قایم کرد فردا ک رفت سرکار من چیزی نداشتم ب دخترم صبحانه بدم غروبم مامانش با ی عالمه مهمون اومد خونمون منم غذا درست کردم بالاخره با گوشت کم و...باتری گوشیمم ک قایم کرده بود.شب اومد خونه مهمونا داشتن شام میخوردن منم رفتم باتری گوشی اونو قایم کردم اونا ک رفتن گفت بده گفتم اول تو باتری گوشیمو بده تامنم بدم باتری تورو .اینقدر کتکم زد ک پاهام و دستم کبوده گفتم نزن پدرسگ دست خودم نبود خیلی دردم گرفت دخترمم خیلی ترسیده بود شوهرم گفت ب من میگی پدر سگ پتو گذاشت توصورتم داشتم خفه میشدم هرچی دستو پازدم بدتر پتو رو فشارمیداد