امروز شوهرم خیلی عصبی بود گفت یکیو میکشم گفتم برای چی بخاطر ی ادم بی ارزش پاشد ی لگد به پشتم زد ک باازم کمرم درد داره به برادرش زنگ زد ک بیا این زن رو ببر منم نرفتم داداشش اومد برگشت شوهرم اومد گریه کرد گفت حالم نامساعد واس همین زدمت و یکسال میزنمت یکم کمرمو ناساژ دادبا شوهرم یکم حرف زدم گفت بخواب استراحت کن خودش رفت بیرون .میخاستم بخابم خواهرم زنگ زد گفت خواهرشوهرت بهم زنگ زده میگه بیاید دخترتونو ببرید