همیشه میومد مزاحم میشد خونمو کثیف میکرد و میرفت
چهارروز پیش اومد هی میگفت هوس کیک کردم،که خونه ی من بپزه مثل همیشه و کثیف کاریش بمونه برام،منم هی حرفو عوض میکردم،شامم موند کلی شام پختم شوهرش زنگ زدگفت من جایی دعوتم و نمیام،خودشم که مثل آدم غذا نمیخوره،یه بشقاب کشید دوقاشق خورد رفت کنار
دوباره روز بعدش زنگ زد برنداشتم دیدم آیفون میزنن،جاریم بودم درو باز نکردم چندبار زنگ زد رفت
از اون روز به بعد زنگ نزده و نیومده
الان دو روزه که دارم ذوق مرگ میشم،هنوزم باورم نمیشه راحت شدم از دستش 😍😍😍😍