اومدم برم انقلاب کار داشتم بعد تاکسی نبود گفتم چیکار کنم گذری هم بوق زدن هی منتظر تاکسی یه ۱۰ دیقه ای وایسادم دیگه کامل دیرم داشت میشد دیدم یه ماشینه داشت رد میشدیعنی به قصد مسافر سوار کردنه گفتم مترو گفت بله سوار شدم تازه سوار که شدم دیدم خاک . که مسافر نزد بعد هم اصلا قیافش نمیخورد بعد ماشینشم نو بود پیاده شدنی دیدم اون سفیدای دور ماشین هم نکنده بوده اقا این رفت ولی نگاه سنگین حس میکردم از اینه منم سرمو کردم تو گوشی و بیرونو اینا بعد راهو طولانی تر رفت گفتم از اونجا باید میرفتینا تاکسیا میرن گفت از خود خیابونش میرم رفتو اهنگم که گذاشته بود قشنگ مثل چی پشیمون بودم دیگه رسید اومدم کرایه دادم اینم انگار لجش گرفته بود پسرک چیزی بقیشو نداد گفتم اقا کرایه انقدر نیستا گفت خورد ندارم پس داد گفتم اینطوری نمیشه که من نصفشو دارم بدم ؟ گفت نه گفتم مرسی و پیاده شدم پسرک رو نرو
میخوام بهت بگم....همینکه تو قوی هستی کافیه تا ب هر چی ک تو دلتِ برسی... آرزوها مقدسن اونارو خدا تو دل شما گذاشته ازشون سرسری نگذرید.... "قسم ب لحظه ای ک زجر میکشی و با درد میخندی، خدا میبینه و تو رو ب خواستت میرسونه...."
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.