2733
2739
عنوان

کسی بوده ک شب بره قبرستون؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 4683 بازدید | 146 پست
خواهرم خواب دیده مامانم با من قهره علتش چیه نمیدونید🥺🥺🥺

براش خیرات بده قرآن بخون 

منم چند وقته مامانم به خوابم نمیاد حس میکنم چون بی تابی میکنم زیاد ناراحته ازم

  جای بعضی از ادما در زندگی      پر نمی شود       زخم میشود       و تا ابد می ماند                      مثل جای خالی مادر💔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم من یک هفته ی تمام شب از حوالی ساعت ۲۱تا طلوع قبرستون بودم.. چیز عجیبی ندیدم..

کسی ب جز شما بود؟ مردی چیزی نبود؟ هیچکس مزاحم نشد؟

می دونستی نظر افراد مختلف با هم فرق میکنه و این اصلا بد نیست؟ ❤ اهدافم یک: ز... دو: ن......... سه: کاهش وزن تا ۵۷ ❤️ 

وقتی ک پدربزرگم فوت کرد شب منو داداشم رفتیم 

دیدم که تو امام زاده چندتا زن مشکی پوش در اومدن 

و چندتا زن سفید پوش رفتن داخل 


خیلی ترسیدم به داداشم گفتم گفت چیزی نیست فرشته هان 


یعنی من عاشق این همه بی خیالیش شدم🤣🤣🤣

شنگول منم منگول منم حبه انگور تویی.....بی مزه هم خودتونید😎👊 من بجای تشکر لایک میکنم بوس به کلتون😚💃
2731
بگو

من خیلی اوقات شبها میرفتم قبرستون، حس ارامش داشتم... یبار جمعه شب رفتم .... بعدش خواب دیدم، همه مرده ها از قبرشون بیرون اومده بودن و روی سنگشون دراز کشیده بودن... منم داشتم رد میشدم، حواسم بود از بینشون ردشم تا بیدارنشن،ولی دونه دونه بیدار میشدن و باحالت عصبانی ب من میگفتن چرا اومدی اینجا ارامشمونو بهم زدی نمیذاری بخوابیم، چرا غروب جمعه اومدی... منم خیلی باحال با لبخند بهشون میگفتم(😅) ببخشید حالا نمیدونستم دفعه اولم بود باشه ازاین ب بعد دیگه نمیام الان بذارید برم، اونام بهم چشم غره رفتن و منم رفتم.‌‌... بعد از اون خواب دیگه جمعه ها نرفتم قبرستون... بعدش تو یه مجلس روضه اتفاقی شنیدم که میگفتن نباید غروب جمعه برید قبرستون و اینا... 

بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱‍♀️
2740
وا ما اقواممون فوت کرده بود شب اول قبرش بود 😶۱۰سالم بود داشتم تنها میرفتم سمت شمالیه قبرستون😐 با ق ...

من حس خوبی نگرفتم یه چی انگار میگف برو

  جای بعضی از ادما در زندگی      پر نمی شود       زخم میشود       و تا ابد می ماند                      مثل جای خالی مادر💔
آخی چیشد عزیزم مگه شجاع نیستی

چرا واقعا هستم..یعنی قبل از تجربه ی اون یک هفته در قبرستان فکر میکردم خیلی شجاع هستم.. خوب ما برای کار رفته بودیم و محوطه ای که به عنوان لوکیشن در نظر داشتیم رو نور داده بودیم.. پشت محلی که کار میکردیم فضای عجیب غریبی بود قبرهای خیلی قدیمی و کلی علفهای هرز و بلند.. دلم میخواست در سکوت و تاریکی اون فضا دقایقی قدم بزنم.. اما خیلی زود ترسی به من غالب شد و برگشتم🙄⁦😔 

ما یه بار غروب به تاریکی خورد رفتیم سر خاک بابابزرگم ترس نداشت که خوب بود اخی دلم براش تنگ شد

حتما گروهی رفتین 


  جای بعضی از ادما در زندگی      پر نمی شود       زخم میشود       و تا ابد می ماند                      مثل جای خالی مادر💔
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687