همون هفته ی اول بود یه شب رفتم رو تختم دراز کشیدم خودمو جمع کردم یه دل سیییر برا همه دردایی ک کشیدم گریه کردم. زایمان دومم بود .نمیدونم چرا برا خودم گریه کردم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خیاد خودم افتادم😔😔😓از بس خاطرات بدی دارم تو اون دوران اصلا دوس ندارم برگرده دلیل خاصیم نداشت فقط ...
من بچه دومم ک دنیا اومد و بعد چند روز مامانم ک رفت بدترین احساساتو داشتم خیلی ترسیده بودم چون یه بچه ۱سال و نمیه هم داشتم ولی الان بعده سه ماه دیگه اوکی شدم .بخودم افتخار میکنم ک از پسش بر اومدم
نه ابدا.حتی شده خونمو میفروختم میرفتم با پارتی سز میکردم که اون بلا سرم نمیومد.
👌👌👌👌👌👍👍دقیقاااااا داد میزدم ک بیاید النگوامو در بیارید بگبرین برا خودتون فقط راحتمممم کنید یا سزارینم کنید این درد تموم شه یا ی امپول هوا بزنید زود تر بمیرم راحت شم