کنار این روستا چوپانی با گوسفنداش عبور میکردند...چقدر آرامش داشت و حال دلش خوب بود..باهاش ک حرف میزدم چقدر آروم بود..اسیر دنیا نبود ....میدونید با خودم فکرکردم مهم همین آرامش دل خودمونه ک خوشبخت باشیم نه دارایی های ما از دنیا...چوپان ک باشی عاشق گوسفندات میشی..عاشق ک بشی اسیر دنیا نمیشی...عاشق همیشه حال دلش خوبه..
بیایم یه کم آروم باشیم و دنیا رو رها کنیم و سخت نگیریم..به خدا دنیا انقدر جدی نیست ک ما فکرمیکنیم....ما اومدیم ک عاشق باشیم و شادی کنیم...خدا ما رو آفریده که رشد ما رو ببینه نه اینکه رنج ما رو ببینه..خدا میگه شروع کن تلاش کن من خودم کنارتم تا تهش من رفیقتم.....از امروزشروع کنیم با یه قدم مثبت.
راستی من با گوسفندا دوست شدم چقدر دوست داشتنی بودن...چوپان عاشق گوسفنداش بود و من عاشق دل چوپان
نگاهی به چوپان کردمو با یک لبخند گفتم:
خرابم مثل خرمشهر ولی تو خرم آبادی❤️