سلام وقت بخیر🌹
ممنون میشم دوستان با همفکری، پیشنهادی واسه من داشته باشن
من 20سالمه و همسرم22،همسرم پسرعمم هستن و من 3 ماه هست که مادر شدم. من خداخواسته تو عقد باردار شدم و بنابر عرف خانواده مجبور شدیم بعد10ماه که از عقد گذشت عروسی بگیریم. همسرم دانشجوی پزشکی هستن و خب تازه اول راه، نه سرمایه ای و نه درآمدی ندارن، ما مجبور شدیم تو خونه ی عمم زندگی کنیم، خونشون بزرگه و با یک در به دو قسمت تقسیم شده. من دیپلم دارم، دوسالی کنکورو جدی نگرفتم و الان با بچه فکر میکنم که امسال هم نتونم جدی بگیرمش. همسرم درحال تحصیل هستن و خب بواسطه ی اون هرروز تا 6یا7 شب کتابخونن.مشکل من با تنهایی هامه، خرج خوراک ما با عممه، یعنی ما ناهار و شام میریم اونجا، روزهایی که من تنهام و بخاطر غذا باید برم اونطرف، برام عذابه، اینکه عمم تو کارهای بچه خودشو بزرگتر میگیره برام عذابه، درسته بزرگترن ولی خب منم دوست دارم خودم بچمو بزرگ کنم، فکر میکنن بهم کمک میکنن ولی دارن عذابم میدن، خواهر شوهرم که هفته ای دوبار مجبوری میبینمش برام عذابه، جاری و بچه هاشون.. همشون
من همیشه خیلی دوسشون داشتم ولی الان فقط دارم غصه میخورم، با شرایط همسرم تا7 یا 8 سال دیگه نمیتونیم خونه ی جدا بگیریم، لطفا راهنماییم کنین، متاسفانه به طلاق فکر میکنم، خیلی پشیمونم از ازدواج، خیلی زیاد، همسرم مرد بسیار خوبیه از هر نظر، من از ته قلبم دوسش داشتم ولی الان علاقم بهش کم شده، دائم فکرهای مختلف تو سرمه، نکنه براش کم باشم، آدم شکاکی نیستم ولی بهش حق میدم اگه منو بعدها در حد خودش ندونه، الان به این فکر میکنم که آیا من باید با این غصه ها خودمو پیر کنم؟ چرا جدا نشم،ولی خب اصلا مطمئن نیستم از جدایی
به راهنماییتون نیاز دارم، یا نصیحت حتی..
لطفا لطفا از چیزهایی که گذشته و نمیشه کاریش کرد حرف نزنین، برای آینده راهنماییم کنین.. ❤️
#عروس_عمه