داستان من و نامزدم یه داستان طول درازه که برای رسیدنمون بهم خون دل خوردیمو جنگیدیمو جنگیدیم تا بالاخره خانواده من راضی شدن به ازدواجمون.
نامزد من متاسفانه بعد از آشناییمون دچار یه ورشکستگی مالی شد. بعد از اون وقتی اومد خواستگاری پدرم بخاطر شرایط مالی نامزدم و بخاطر اینکه خانوادش از نظر مالی نمیتونستن حمایت کنن، به شدت مخالفت کردو اجازه نمیداد به هیچ وجه ازدواج کنیم.
با وجود این من از انتخابم مطمعنم بودم. نامزدم فوق العاده مهربون و با صبر و حوصله و با محبته. همیشه تو هرکاری حمایتم میکنه و همه جا و تو هر جمعی حواسش بهم هست. چشم و دل پاکه و اهل هیزی و گربه صفتی نیست. خیلی هم با جنمو اهل کاره. همیشه همه تلاششو کرده که من حالم خوب باشه. واقعا از ته دل همو دوست داریمو برای باهم بودنمون خیلی تلاش کردیم. نامزدم از نظر اخلاقی همون مردیه که همیشه میخواستم و از این بابت خدا رو شکر میکنم.
منم همه اینا رو دیدمو نخواستم فقط بخاطر مشکل مالی از هم جدا شیم. گفتم با هم کار میکنیمو با هم زندگیمونو میسازیم.
مشکلات مخالفتا و حتی دخالت فک و فامیل انقدررر زیاد بوده و هست که گفتنش یه رمانه. اما خلاصه کنم پدرمو نه با لجبازی و زورو بی احترامی، با حرف و نرم نرم اما خیلی سخت راضی کردیم به ازدواجمون.
حالا پدرم میگه اگر میخواین زودتر عقد کنین من دوست ندارم دخترم با مرد نامحرم تو رفت و آمد باشه. از اون طرف مادر پدرم به شدددددت مخالف دوران عقد طولانین میگن نهااااااایت دو ماه. تازه اول میگفتن عقد و عروسی یه روز.
حالا، تو این شرایط کرونا تابستون سال بعد چطور مراسم عروسی بگیرم؟ اگر نگیرم تا ابد عقده میشه سر دلم هر عروسی برم دلم میترکه. منم مثل خیلی از دخترا آرزوی شب عروسیمو دارم. از خیلی وقت پیشا کلی واسه اون شب فکر و خیال و آرزو داشتم. حاضر نیستم بدون مراسم برم چون میدونم حسرت به دل میمونم.
آتلیه رفتن و لباس عروس پوشیدن تنها رو هم دوست ندارم. دلم اون جشن و شادی و بزن و بکوبو میخواد.
خیلیا میگن سالگرد ازدواج ولی اون اصلا معلوم نیست بشه یا نه اونم تو این شرایط، بعدم هییییییچ وقت مثل شب عروسی نمیشه.
کلی رویا داشتم که بعد از این همه سختی، شب عروسی و بهم رسیدنمونو با ذوق تموم جشن میگیریمو اون شب انقد شادی میکنیم که سختیای این مدتو از دلمون ببره. به خدا به دلمون میمونه 😞
بنظرتون بهترین کار چیه؟ کسی شرایط منو داره؟
من خیلی دلم گرفته 😞