از وقتی زایمان کردم حساس شدم

خیلی زود رنج شدم باردار که بودم دامادمون که پس داییم هست پشت سرم پیش شوهرم حرف زد حرفای دروغ و رکیک تا جایی که کارم به جدایی کشیده شد حالا هر کاری میکنم دیگه نمیتونم با خواهرم خوب باشم مثلا عکس بچشو با اسباب بازیهاش می‌فرسته عصبی میشم چون من نتونستم برای پسرم هنوز اسباب بازی بخرم البته دوماهه کم کم میخرم ولی همش حس میکنم میخواد بگه بچت هیچی نداره... من اگه جاش بودم هیچ وقت نمیفرستادم وقتی میدونستم خواهرم تنهاست شاید نتونه فعلا چیزی بخره ازشون بدم میاد دلم میخواد کلا گمشن بره ولی نمیشه پاشونو ببرم تف سربالاست