تو هر کاری اظهار فضل میکنه
می خوام درس بخونم جلو شوهرم میگه نزار بره
می خوایم خونمون رو عوض کنیم ،محیطمون بده میگه نه واسه چی عوض کنید خیلی هم خوبه همین جایی که هستین
می خواهیم یه جایی بریم واسه تفریح (شوهرم چهار ماه ماشین خریده)میگه جایی نرید ،خطرناک
دخترم بهانه گیره میگه شما دعوا کردیم بچه ترسیده
میاد خونمون اکثرا (خونه ی برادر شوهرم نزدیکمون)اونجا سالی یکبار نمیره ،دلیلیش رو نمیدونم اما کلا سرزبونش ایم برادر شوهرم
اون خوبه ،اون زرنگ ...
از دستش خسته شدم