سلام. من تقریبا در شرف ازدواجم یا خودم اینطوری فک میکنم نمیدونم.
ولی طرف مقابلم یکی از شرط هاش اینه که طبقه بالای خونشون که شخصیه زندگی کنیم. من در حالت کلی مشکلی ندارم ولی میترسم بعدا نتونم بپذیرم این شرایط رو. تازه صراحتا گفت انتظار دارم به مامانمم کمک کنی. میخواستم ببینم در حالت کلی میشه زندگی کرد اینطوری یا نه؟ از تجربیاتتون بگید لطفا خوبی و بدی هاش.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منکهراضیم.خانواده همسرمبههیچوجه سر زدهخونمون نمیان همش خودمدعوتشون میکنم.بیشتر شام ها هم خونه شون هستیم ینی خودشون میخوان که بریم.در کل برمیگردهبهشخصیت وشعور اونا.اگه شهر غریب هم که باشی خوبه
و اینکه دو روز دیگه کلا نگهداری از مادرش رو به عهده شما نزاره
چون آقایون کلا خانومشون رو با پرستار و خدمتکار خونه مامانشون اشتباه میگیرن
ازدواج سنتی یا عاشقانه مثل داستان بودن یا نبودنه. مسئله اینست... سنتی که توش عشق نباشه مثل مردابیه که هر چی توش دست و پا بزنی به جای نجات، بیشتر توش غرق میشی.... بی هیچ حسی بی هیچ نفسی یک زندگی خاکستری خاکستری
فقط اینو بگم که برای اینکه با مادر شوهر یجا زندگی کنی باید خدای سیاست باشی اگه هستی قبول کن که باز هم سختی های خودشو داره.من سه سال و نیم زندگی کردم یکبار هم بینمون اختلاف پیش نیومد ولی واقعا سخت بود مدیریت اونجور جشرایط
و کلا خونه تکونی کردن و فرش شستن و سرویس شستن هم میشه کمک) کلفتی
ببین منظورش چیه
ازدواج سنتی یا عاشقانه مثل داستان بودن یا نبودنه. مسئله اینست... سنتی که توش عشق نباشه مثل مردابیه که هر چی توش دست و پا بزنی به جای نجات، بیشتر توش غرق میشی.... بی هیچ حسی بی هیچ نفسی یک زندگی خاکستری خاکستری