ولی جلوی خودشو بگیره؟
ما یه بار دعوا کرده بودیم، بعد نشستیم حرف بزنیم، بدتر دعوا شد باز، بعد اون روزا هردو خیلی عصبی بودیم، شوهرم خیلی بیشتر، از همه طرف روش فشار بود
بعد قاطی کرد اومد بره بیرون، من رفتم دم در گفتم نه اینجوری نرو آروم شو بعد برو
بعد باز یکم همونجا دم در دعوا کردیم یهو با سر اومد سمتم، قدش بلندترن ازم یه ۲۰ سانتی، خم شده بود روم پیشونیشو چسبونده بود به پیشونی من. خیلی ترسناک بود، اما بعد چند ثانیه رفت عقب، خودش انگار ترسید از خودش و یه ذره آروم شد
بعد که آشتی کردیم میگفت خیلی ترسیدم نزدیک بود بزنمت، واقعا ترسیده بود از خودش. خیلی بد بود