۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
شانه ات رادیر آوردی،،،سرم را باد برد،،خشت خشت و آجرآجر،پیکرم راباد برد،،،،من بلوطی پیربودم پای یک کوه بلند،،،نیمم آتش سوخت،،،نیم دیگرم راباد برد،،،،ازغزلهایم فقط خاکستری مانده به جا،،،،بیتهای،روشن و شعله ورم را باد برد،،،باهمین نیمه،همین معمولی ساده بساز،،دیرکردی نیمه ی عاشقترم را بادبرد،،،بال کوبیدم قفس رابشکنم،،عمرم گذشت،،،،وانشد بدتر از آن،،بال و پرم را باد برد