نشستم روی مبل که تو تنها بودی
حتی آه نمی توانم بخوابم و تعجب می کنم اگر بیایی
من بی سر و صدا به درب جلو نگاه می کنم
حتی اگر چشمهایم را ببندم و گوشهایم را بپوشانم
خاطرات به من برمی گردند
اگر نفسم را بگیرم ، قلبم می ایستد؟
فقط حسرت تو برمی گردد
من بدون تو روی مبل که بودی تنها هستم
فقط در این مکان بمانید
منتظر شما
تا اینجا شما خیلی دور در کنار من هستید
حسرت فقط گرد و غبار است
منتظر شما
نمی توانستم آن را به تنهایی پر کنم
آرزویی که در اتاق گسترش می یابد
نمی توانم آن را در قلبم بگذارم
بله به خاطر آن امید بزرگ
تنها نشستن شکنجه بیشتر است
حتی اگر سعی کنم فرار کنم
دوباره دنبالت می گردم
من بدون تو روی مبل که بودی تنها هستم
فقط در این مکان بمانید
منتظر شما
تا اینجا شما خیلی دور در کنار من هستید
حسرت فقط گرد و غبار است
منتظر شما
نمی توانم تمام شب بخوابم
تا پایان وقت
هر چقدر سعی کنم تو رو خالی کنم
من بدون تو روی مبل که بودی تنها هستم
فقط در این مکان بمانید
شما ایست …
تا اینجا شما خیلی دور در کنار من هستید
حسرت فقط گرد و غبار است