خونه ما تو کوچه مادرشوهرمه امکان نقل مکان هم نداریم واسه همین از اول فاصلمو باهاش حفظ کردم بدون دعوت نمیرم و صمیمیت زیاد هم ندارم چون واقعا اگه وابدم اختیار زندگیمو میگیرن.خلاصه امروز خاله شوهرمم تو خونه مادرشوهرم بود یهو مادرشوهرم پیش خواهرش برگشت گفت ناهید اگه بجش شد باید بیاد تو خونه ما چندروز بمونه بچه رو نگهش داریم.خاله شوهرم گفت وا خب خودش خونه داره تو خونه خودش دیگه چرا بیاد اینجا?منم ک تا اون لحظه مات مونده بودم گفتم خب هرکی تو خونه خودش راحته دیگه بعدش گفت خب خونه ما خونه خودته دیگه منم گفتم خب شما میاین خونه ما.... بعد برگشته میگه خب مزش ب همینه دور ادم شلوغ باشه منم گفتم انگار من همین الان حاملم....الانم اعصابم بحدی داغونه ک حد نداره چرا این حرفو زد اخه???با اینکهاجازه نمیدم هرگز این اتفاق بیفته اما کلا ناراحت شدم.منکه ن حامله هستمو ن برنامه ای دارم چرا باید بخواد استقلال زندگیمو بگیره????