چهار ساله ازدواج کردم یه دختر یک ساله دارم
اول ازدواجم ن ماه عسل برد نه جایی همیشه گریه میکردم منو ببره خیابون بگردونه لااقل
بزور میبرد ماشین نخرید خونه نخرید
گفتم لازم میشه ماشین بخر نکرد
دوسال ۶۰۰ تومن قسط برادرشو میداد ک میتونست خونه بخره قسط خونه بده نکرد
حامله شدم گف حامله ای بیرون نباید بری
سقط کردم گف سفط کردیبیرون نباید بری
گفتم یبار ببر جنگل منو گف ماشین ندارم
گفتم یبار ببر رستوران درست حسابی نبرد
حامله دسم بچدار شدم ادم نشد چار سال پیر شدم عصبی شدم بهم میگه تو عصبی هسی خب میگم تو کردی
حتی اماده میشدم بریم بیرون دبه در میاورد نمیرف
یا با گریه یا زور بخدا خسته شدم الانم کرونا آمده بهانش همینه