دخترایی بودند که جواب منفی دادند ولی بعدن با اصرار پسر ها نظرشون عوض شد
یا بعد از جواب منفی پشیمون شدند
یا پسرهایی که خیلی تلاش کردند تا به عشقشون برسن و رسیدند
کم کم به اون سلام کردنای رز فکر کردم که شاید منظوری داشته
به رفتار های رز بعد از جواب منفی مقایسش میکردم با رفتار بعضی دیگه از دختر
یک وقتی بیخیال میشدم میگفتم تموم شد ولی دوباره فکرش مثل خوره میفتاد به جونم
که من اصلا تلاشی نکردم برای رسیدن به رز
با یک جواب منفی شنیدم چرا پا پس کشیدم
چرا نشونش ندادم که واقعا عاشقشم
خیلی کلنجار رفتم، خیلی مشورت گرفتم حتی تو همینجا یک عده میگفتند برو جلو نترس حرفتو بهش بزن تلاش کن
یک عده هم میگفتند جوابشو داده دیگه بیخیال شو
خیلی ها هم پیگیر بودند و هر روز میپرسیدند چیکار کردی
نمیدونم نظرتون درباره پسری که میاد اینجا راهنمایی میخواد چیه ولی من تک تک شما رو مثل خواهرای بزرگتر خودم میبینم که میتونم از تجربتون استفاده کنم
خلاصه که من خیلی با خودم کلنجار رفتم که چیکار کنم اخر تصمیم گرفتم که یکبار دیگه تلاش خودمو بکنم
اینبار هم مثل بار اول فل بداهه اتفاق افتاد
یکی از کاربرها راه مناسبی برای شروع گفتگو بهم پیشنهاد داد که بهش بگم به خاطر این مریضی نگران حالشم و اگر اشکال نداشته باشه از حالش بی خبر نباشم
من دل رو یک دل کردم، ظهر بود بعد از اذان نمازمو خوندم گوشیو برداشتم بهش تو وات پیام دادم
فکر کنم تازه از خواب بیدار شده بود
اول سلام کردم که اونم بعد از جواب سلام گفت شما گفتم که شما فلانی هستید گفت کی هستی خودم رو با نسبت فامیلی معرفی کردم که دیگه شناخت قلبم داشت از تو سینم بیرون میزد که پرسید امرتون که منم همون حرفا که خانمه بهم گفته بود رو بهش گفتم و اضافه کردم