من حس می کنم باردارم.یه پسر دارم که شهریور دوسالش شد ولی الان تو آبان حس می کنم باردارم.به خاطر پسرم رس و دانشگاه رو ول کردم و امسال داشتمدوباره می خوندم تا برم دانشگاه ولی اگر واقعا باردار باشم بازم نمی تونم.از خودم بدم میاد خیلی داغونم.س وویار لعنتی باز برگشته ولی جرات ندارم برم دکتر.می ترسم دکتر هم اون چیزی که تو دلم هست تایید کنه.من برای بارداری قبلی کلی برنامه داشتم و کلی به خودم و شوهرم رسیدم تا مطمئن باشم بچم سالمه ولی الان این یکی کاملا بی برنامه بود.مس ترسمناقص باشه و یه عمر زمین گیر بشم.می ترسم بچم مشکلی داشته باشه.نمی دونم چکار کنم دارم دیوانه میشم.مشخصا من مخالف سقط هستم و بچم را نگه می دارم ولی می ترسم سالم نباشه
علیرضا,انگور یاقوتی مامان(غوره سابق) 25شهریور ماه 92 همزمان با تولد امام رضا به زندگی یکنواخت من پا گذاشت و با دست و پاهای کوچکش تحرک و عشق دوباره به زندگی من آورد.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
دستتون درد نکنه یه کم راحت تر شدم.باباش هم نمی خواست حتی باورم نمیشه سر پسرم دو ماه تموم تلاش کردیم تا اومد این دفعه فقط یه بار کنترل نشده نزدیکی داشتیم که اونم دو روز بعد پریود بود وقتی که مطمئن بودمچیزی نمیشه چون من پریود هام خیلی منظمه.دوستججونی که بابت ویروس گفتی خیلی سال پیش وقتی 17-18 ساله بودم همین ویروس رو تو مسافرت گرفتم مدت طولانی حالم بد بود ولی با این دفعه فرق داشت من الان نه فقط از بوی غذا بلکه از بوی خونه و ادکلن و حتی یخچال هم فراری هستم درست انگار اون ویار وحشتناک پسرم داره تکرار میشه هر روز هم که میگذره با شدت بیشتر میرسه.مطمئن هستم ویار هست ولی نه من نه شوهرم هیچ کدام حتی حرف سقط رو هم دوست نداریم.حالا شوهرم مشکلی نداره ولی من واقعا خجالتم میشه به خانواده ام بگم و مخصوصا خانواده شوهرم.چون خواهر شوهرم تازه ازدواج کرده منتظر بچه او بودیم حالا من بگم به جای او حامله شدم؟مادر شوهرم زن خوبی هست ولی نمی دونم با بابام چه کنم اونم مرد خوبیه ولی وقتی پسرم دنیا اومد گفت بابا مواظب باش حالا حالا ها بچه دار نشی بچه تو جوونی خیلی خوبه ولی یکی،نه پشت سر هم.حالا به بابام چی بگم؟خودم هم باورم نمیشد بدنم اینقدر آمادگی داشته باشه کلا تو خانواده ما خصوصا مادری رحم ها خیلی آماده هست و هیچ وقت کیست و ....توش دیده نمیشه ولی فکر نمی کردم این قدر آماده باشم!دعا کنید بتونم بچه ها رو با هم پیش ببرم چون کسی کمک ندارم خصوصا الان.مادرم کارمنده مادر شوهرم هم گرفتار هزار مشکل خودشه.پسر منم خیلی حسوده طاقت نداره ببینه من به یه بچه دیگه محبت می کنم.
علیرضا,انگور یاقوتی مامان(غوره سابق) 25شهریور ماه 92 همزمان با تولد امام رضا به زندگی یکنواخت من پا گذاشت و با دست و پاهای کوچکش تحرک و عشق دوباره به زندگی من آورد.
بهار جون راستی من و تو همسن هستیم.انشالله که نی نی میاد تو دلت استرس داشته باشی که حالا بشه یا نشه باعثمیشه اوضاع بد بشه نی نی نیاد.قبلش خودت و شوهرت رو هم تقویت کن حسابی.قرص اسید فولیک و آهن رو هم بخور من برای بارداری اول خیلی زجر کشیدم ولی بچم یه زوری داشت که نگو لگد میزد پوست شکمم کشیده میشد همه زیر لباس هم می فهمیدن که لگد زده.یکی از دوستان من بچه دار نمیشه دکتر تشخیص داده شوهرش کمبود ویتامین و مواد معدنی داره ممکنه شما هم همین باشه.
علیرضا,انگور یاقوتی مامان(غوره سابق) 25شهریور ماه 92 همزمان با تولد امام رضا به زندگی یکنواخت من پا گذاشت و با دست و پاهای کوچکش تحرک و عشق دوباره به زندگی من آورد.
متاسفانه هنوز قسمتم نشده منظورم بارداری ناخواسته اس خخخخخخ اللهم الرزقنا بارداری ناخواسته چون دیگه کسی نمی تونه گیر بده چرا بچه آوردی
دوستان و خانم های نی نی سایتی عزیز اگر علاقه مند به زایمان طبیعی هستید و بخاطر سابقه سزارین فرصت تجربه این قسمت از علاقه مندی تون را از دست دادید پیشنهاد می کنم به این تاپیک مراجعه کنید تا از تجربیات من و دوستان من که موفق به زایمان طبیعی بعد از سزارین شدیم استفاده کنید😊
زهرا جون انشالله خواسته باردار بشی.بچه ها منم عاقبت با خودم کنار اومدم.بابام کلی دعوام کرد ولی الان خودشم منتظره ومی دنیا بیاد.شوهرم گفت به هیچ وجه نگو ناخواسته بوده دوست ندارم این ناخواسته بودن رو بچم بمونه.گفت به همه بگو شوهرم عاشق بچه بود ولی من دوست نداشتم کسی به شوهرم سرکوفت بزنه.سونو رفتم دکتر گفت همه چیز سر جاش هست و قلبش هم خوب میزنه بعد گفت حتما تو دلت میگی ای وای!به دکترم گفتممن از سقط بیشتر زایمان می ترسم.حالا منتظرشم.همهاتفاقات بد که بهش فکر می کردم گذشت و الان فقط دوست دارم زودتر به دنیا بیاد.انشالله خدا به شما هم نی ی های سالم ولی با برنامه بده.
علیرضا,انگور یاقوتی مامان(غوره سابق) 25شهریور ماه 92 همزمان با تولد امام رضا به زندگی یکنواخت من پا گذاشت و با دست و پاهای کوچکش تحرک و عشق دوباره به زندگی من آورد.
بچه ها من تقریبا ۱۰ هفته اس که باردارم خیلی ناخواسته شد اصلا اصلا اصلا نمیخواستیم چون شوهرم بیکاره و شرایط مالی خوبی نداریم اصلا حتی به خودمون نمیرسه بخوریم دارم میمیرم از غصه اصلا حالم خوب نیست نمیتونم کنار بیام ارتباط برقرار کنم ولی شوووهرم خیلی دوسش داره با تمام وجود میخوادش