2737
2734

داستان زندگیم😕

دختری هستم ۲۴ساله،تک فرزندومتاهلم 

پدرم کارمند بود والان بازنشسته شده،دوران بچگیم تا اونجایی که یادمه پدرومادر خیلی باهم دعوا داشتن شایدم طبیعی باشه ومنم بیش از حد حساس بودم همیشه ازاونا بودم که یه گوشه زار زار گریه میکردم اونموقع وحق دخالت نداشتم ازبس تو خودم ریختم که الانم نمیتونم با نزدیک ترین آدمای زندگیم دردودل کنم😭😭جز مامانم که تا حدودی ازم خبرداره برای اونم زیاد نمیتونم تعریف کنم😔

بگذریم راجب ازدواجم بگم

دوست داییم دانشجوی تربیت معلم بود ومنو دیده بود اومد خواستگاریم  پدرم زیاد راضی نبودومادرم بخاطر شغلش چون رسمی بود گفت مورد خوبیه واینا منم خیلی گریه کردم گفتم کلا ازدواج نمیکنم اصلا به اصرار مادرم وبابامم راضی شد بیاد خواستگاری من همون موقع قیافه شو دیدم خوشم نیومد وبه دلم ننشت ولی اخلاقش خوب بود.اونموقع دانشجو بود ووضع مالی خوبی نداشت تو جلسه اول خواستگاریم خودشم گفت وضع مالی خوب نیس فعلا منم گفتم مهم نیس متاسفانه به اجبار خونواده (میگفتن الان همه شغل آزادن و همین خوبه)به هر حال نامزد کردیم واینا باهم حرف زدین اخلاق خوبی داشت منم وابسته شدم ولی از ته دل راضی نبودم.عقد کردیم دیدم کلا اوضاع مالی داغونه وبا قرض وام نه پشتوانه خونواده میخاد زندگی بچرخونه نه خونه نه ماشین هیچی نداشت😭😭خیلی غصه خوردم واینا زور زدم جدا شیم میگفت خودکشی می‌‌کنه وفلان😕

ازاون ورم خانواده مخالف بودن وباید برای آبرو عروسی میکردم پدرم گفت بهم بزنی فردا میگه عقد کردو جدا شد 😞پشتوانه نداشتم وقبول کردم بمونم.

پ.ن(من تک فرزند واونا ۱۱ بچه ن خدایی خیلی تفاوت ها داریم )تصمیم عروسی داشتیم ولی باز من ناراضی بودم و  وزلزله شد وباعث شد کلا دیگه همین که زنده موندیم خدارو شکر کنمم واین ازدواجو قبول کنم.


ادامه صفحه بعدی

چقد طولانی😥سه چهارخط اولوخوندم فقطط

خدایا شکرت بابت فرشته کوچولویی ک تو دلم گذاشتی، بی شک که تودلی من نشانه ای ازعظمت وقدرت توست، نشانه ی  مهربان بودن وبخشندگی توست، خدایا توخیلی الرحمن الراحمینی، خدایا به حق پنج تن آل عبا که میدونم چقد برات عزیزن نی نیمو سالم وصالح به آغوشم برسون هم من بی تاب اویم هم او بی تاب لالایی های شبانه ای است ک من در گوشش نجوا کنم، خدایا وقتی به آغوشم بیایید لحظه ای نیست که از وجود تو از مهربانی تواز بزرگی توبرایش سخن نگویم، به او می گویم خدایم کسی است که تورا درون شکم من آفرید واز روح خودش دروجود تودمید پس بدان چقدر برای خدایت باارزشی ، ب اومیگویم روح خدا خیلی پاک ومقدس است ، فرزندم روح خدا در وجود تو ودروجود من در وجود همه ماها امانت است پس باید ب خوبی از روحمان مراقبت کنیم و مراقب باشیم روحمان کثیف وآلوده نشود، ب اومی گویم فرزندم از روحت مراقبت کن ک من شرمنده ی خدای مهربانم نشوم.. خدایا خیلی دوستت دارم خدایا سپاسگذارتوام، خدای مهربانم حاجت تمام حاجتمندان را برآورده ب خیر کن الهی آمین یا رب العالمین🙏 محمد پارسا پسرنازم مامان منتظرته بیایی توآغوشم به سلامتی😘خدایاممنونتم ازاینکه پسرمو سالم رسوندی به آغوشم❤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

چقدر سختت بوده😔حداقل تن به ازدواج اجباری نده خیلی کار اشتباهیه اصلا یاد نگرفتی با مشکلات کنار بیایی و خوشحال باشی نباید به حرف بقیه گوش میکردی باید راه زندگیتو خودت انتخاب کنی

2740
مشکلات مالی خیلی زیاده ولی راهش جدایی نیست چون اگر اینطور بود که باید خیلیها جدابشن باید همراه و همد ...

من الان بخاطر مشکل مالی پشیمونم بچه دار شدم دلم واسه شوهرم میسوزه😭 

راستش داشتم مطالعه میکردم بحثش پیش اومد میگم تقریبا۲۵درصد اوضاع مالی خیلیییییی خوب دارن و ۲۵ درصد وضعسون بد نیس مثلا خونه و ماشین و....دارن ۲۵ درصد هم بخورونمیرن یعنی ابرو داری میکنن و ۲۵ درصد درفقر شدید زندگی میکنن درواقع نصف جمعیت ما اوضاع خیلی خوبی ندارن و افسردگی دارن 

شروع مشکلاتم

عروسی کردیم(خونواده داماد انگار برای دعوا اومده بود) 

یه خونه اجاره کردیم که حتی تو تصورمم غیر ممکن بود

.هیچ پشتوانه ای نداشتیم فقط بابام بود بنده خدا چقد حواسش باید بهمون میبود دیگه .پول تو جیبی میداد دیگه بهم که کمتر بهم سخت بگذره...دوماه بعد عروسی با وام وقرض تازه یه ماشین خریدیم دانشجوم بودم اونموقع پیش دوستام حتی خجالت میکشیدم بگم شوهرم اینه چون ازلحاظ قیافه خیلی سر ترم .گاهی اصرار میکردم عکسو نشون میدادم میگفتن چرا عجله کردی تو ازدواج وفلان .چون شرایط خاصی نداره که😭اونموقع هم لاغر بود شوهرم الان خیلی بهتر شده اطرافیانمم میگن 

ولی این زندگی حقم نبود خدایی خیلی درس خون بودم کنکور خراب کردم وآینده م خراب شد...گاهی فک میکنم اگه خواهر وبرادری داشتم اینا اتفاق نمی افتاد شاید میتونستم مستقل تر باشم واینجوری نمیشد زندگیم

الان بعد دوسال بهتر شده زندگیم از لحاظ مالی بهترم بخاطر کمک پدرم چون اومدیم طبقه پایین پدرم اینا(تیکه های اقوام بماند)کاش خونواده شوهرمم قدر شناس باشن انگار نفهمن کلا واز بس زاییده مادر شوهرم عقلشو از دست داده

مشکلات جاریا وخواهر شوهرا که بماند 

خلاصه اینم از روزگار ما


از نظر من همه چی تو زندگی مهمه(پول ،اخلاق،خانواده همسر،شغل وچهره و...)نمیشه مثلا یه موردو درنظر گرفت باید به حد یکسانی جز اولیت های ازدواج باشن مثلا من با دومورد فقط ازدواج کردم شغل واخلاق وآسیب هایی که بقیه موارد میزنه کلا زندگیو بهم میزنه وجبران ناپذیره...

من شزایط وادارم کرد که این ازدواجو قبول کنم.الانم که عاشق بچه م ولی شرایط مالی وکرونا باعث شده فعلا بیخیال بشم.ولی تنها چیزی باعث شده بتونم ادامه بدم این زندگی رو اخلاق شوهرمه وگرنه صد دفعه طلاق میگرفتمو هرچه باداباد....



ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز