2733
2734
عنوان

بچه ها همتون بیاید❤😑 خواهرررر نامزدم😒😏

| مشاهده متن کامل بحث + 287 بازدید | 34 پست
اخه با من بد صحبت کرد ام شاید یکم بیشتر میگفت قبول میکردم

یعنی التماستان می کرد؟ایشان هم پیش خودشان می گوینداگردوستم داشت وبرایش مهم بودم باراول که گفتم قبول می کرد.

قبول کنیدکارتان درست نبوده وشروع کننده ناراحتی بودید،آنهم سرهیچی.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

یعنی التماستان می کرد؟ایشان هم پیش خودشان می گوینداگردوستم داشت وبرایش مهم بودم باراول که گفتم قبول ...

خب الان ک گفتم ن اونم گفت بیخیال ی دفعه بگم میرم!؟🤐😑✋

2728

منم عين تو ساده بازي زياد در اوردم ولي فهميدم بايد سياست داشته باشم

واسه اينكه خودت پيش نامزدت خوب كني بايد قبول ميكردي بعدا ي جوري ميكفتي با اينكه پشتم بد گفت و سرد بود ولي من كينه اي نيستم ميرم واسش انجام ميدم

اين وسط تو خوب ميشدي پيشش 

خدایا …در جست‌وجوی آنچه کهبرایم مُقدر نکرده‌ ايخسته‌ ام مکن ش  

برو. بخاطر حرفایی که خوندی سعی نکن رفتارت تغییر کنه شاید نظر خواهرش عوض شده باشه که البته بنظر من مهم نیست که چه کسی ازت بدش بیاد.  اما سعی کن روابطتون رو، بین خودت و همسرت منظورمه، خیلی گرمتر و عمیقتر کنی. به همدیگه یاد بدین اولویت هم باشین. همسر کجا و خواهر کجا... جاشون تو زندگی زناشویی قابل مقایسه نیست... البته باید احترام طی حرف زدن و رفتارها رعایت بشه تا جبهه گیری نشه


به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2740
طولانیه خلاصه کن

هیچی نامردم گفت سفارش لباس خواهرم ببر ترمینال منم گفتم ن چرا باید ببزم وقتی خواهرت پشت من ب تو اینجوری گفته فلان ناراحت شدم اونم ناراحت شد چون گفتم ن لحنش با من بد شد هیجی دیگ همین الان موندم چیکار کنم ی بار دیگ گفت قبول کنم و برا خواهرزادشم کادو بخرم بعد پست کنم!؟؟؟ برههههه بعد کادو چی بخرم

من خودم چتاشونو خوندم🥺😑

اگه نبری نامزدت میگه اره خواهرم راست میگه این فلان و بیساره سعی کن همیشه ظاهرو جلو شوهرت حفظ کنی که بگه خواهرم مقصره و الکی پشت زنم حرف میزنه

هیچی نامردم گفت سفارش لباس خواهرم ببر ترمینال منم گفتم ن چرا باید ببزم وقتی خواهرت پشت من ب تو اینجو ...

نه اتفاقا بگو باشه انجامش میدم بااینکه خواهرت بدکرد من خوبی میکنم اتفاقا پیشش عزیزمیشی انقد

دلتو بزرگ کن عزیزم بدکردن توخوبی کن عزیزترمیشی جلونامزدت

هدیه خوب هم بخرببر

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز