بله قیامت شروع شد بابام اومد دعوا شد اونم چ دعوایی من فقط جسمم تو این دنیا بود حالم نذار بود باباش طلاهامو از دستم کند اونم با خشونت ک دستم زخمی شد ولی مگه برام مهم بود مامانش سریع گوشواره هامو دراورد ولی برام اهمیتی نداشت موضوع بابام بود ک ایا زندم میذاره یا نه حرف مردم هزار و یک موضوع تو مغزم بود تو شوک بودن بابامو دیدم طبق معمول بددهن و بی اعصاب و من حتی نفهمیدم چطور سوار ماشین شدمو اون رابطه رو تموم کردم