سلام شبتون بخیر.
وقتی تو سایت ثبت نام کردم، دختر جوانی بودم و بالطبع تاثیر پذیر. هر روز بخشی از اوقات بیکاریم اینجا میامدم.
اوایل بعضی حرفها برام عجیب بود اما مدتی بعد دیگه عجیب نبود انگار در من اثر گذاشته بود و به نظرم کاملا طبیعی میامد.
داشتم تبدیل می شدم به یک آدم بدبین، انگار دوست داشتم با بعضی از اطرافیانم همش ساز مخالف بزنم، توی رفت و آمدهای خانوادگی دیگه اون حسن ظن سابق کم رنگ شده بود و این رفت و آمد ها مثل گذشته برام دلچسب نبود. یک روز که درسم تمام شد و اومدم سایت وارد تاپیکی شدم که در مورد کمک کردم به مادر شوهر و پدر شوهر بود که دوستی گلایه داشتند. نظرات رو خوندم تا اینکه نظر دو کاربر توجهم رو جلب کرد. کاربر اول نوشته بودند مادرشوهر من دختر مجرد هم دارند، پسر و عروس دیگری هم دارند اما فقط من بهشون میرسم، تمام کارهاشون رو انجام میدم حتی حمام هم میبرم و خیلی خوشحالم. کاربر دوم نوشته بودند...
