2737
2734
عنوان

یعنی من الان باید خودمو بکشم ؟

139 بازدید | 22 پست

دختر خاله م بهم گفت من اگه ۲۵ ساله و مجرد بودم خودم رو‌میکشتم ( من ۲۸ سالمه) بعد گفت من حتی ۲۱ ازدواج کردم خیلی ناراحت بودم که دیره 

چرا چرت میگن اینا

انگار مامانمون رفته بازار مارو نبرده..انگار دندونمون رو کشیدن بهمون بستنی ندادن... انگار برف اومده تا زانو ولی مدرسه ها تعطیل نیست... انگار همه دوستامون افتادن تو کلاس A ما افتادیم کلاس B .... انگار ورزش 19 گرفتیم ... انگار همه اردو رفتن جز ما ... همینقدر داغـونـم...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ببخشیدا مزخرف گفته

اگه چشمت افتادبه امضام،یه صلوات واسه سلامتی نی نی توراهیم ، پدرومادرم ،خودم و شوهرم بفرست‌،،ان شالله همین کار خوبت یه گره اززندگیت بازکنه مهربونم❤
2728

بعد هم کفت من زندگی خیلی خوبی با شوهرم ندارم از همون نامزدی هم فهمیدم ابراداتشو ولی بهم نزدم ( نامزدی من یه بار بهم خورده، اون منو نخواسته ولی من به فامیل نگفتم خب) ولی پدر مادرم رو‌نوه دار کردم دلشون به بچه های من خوشه! تو چی؟!!

بش بگو اتفاقا کسی ک شوهر کردن رومعجزه میبینه باس خودشو بکشه عن خانم

  هیچ چیز از هیچکس بعید نیست پس از همدیگه بت نسازید...😇اگه تینا صدام کنی خوشحال تر میشم💚😁                                    
2740

اهمیت نده

بعضیا بدون فکر دهنشون رو باز میکنن. از اینجور آدمها نباید توقع داشت و ناراحت شد

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
بعد هم کفت من زندگی خیلی خوبی با شوهرم ندارم از همون نامزدی هم فهمیدم ابراداتشو ولی بهم نزدم ( نامزد ...

پ مرض داره اینجوری میگه😁

  هیچ چیز از هیچکس بعید نیست پس از همدیگه بت نسازید...😇اگه تینا صدام کنی خوشحال تر میشم💚😁                                    
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز