و اینکه بگم اصلا با برادر و زن بردارش خوب نبودن و نیستن
خانوادم زیاد بهش احترام میزارن کلی باز هم نمیدونم چه انتظاری داره پدر من حق مال خودشو نداره بفروشه یا بخره اگر شوهرم فهمید دعواش با منه که چرا مشورت نکردین و.....خیلی ادم سختی هستش نمیدونم چیکار کنم خسته شدم احساس میکنم داخل جوانی پیرم
هر وقت که دعدامون میشه من به هیچ وجع یک کلمه هم جواب نمیدم اگر دادم کتک میخورم حتی میترسم خانوادم در جریان بزارم میشه حتی ما ۵تا۸ روزه قهر بودیم جدا از هم میخوابیم
جوری شده که با من دعوا میکنه قهر میکنه جدا میخوابه که منو دل سیاه کنه برم با خانوادم مثلا دعوا کنم زمین بهم بدین همه چیزیش با جرو بحث و دعواست
خانوادش خواهراش کاملا حق به من میدن میشناسنش و تعجب میکنن میگن اینجوری نبوده الانا اینجوری شده
قصد حاملگی هم دارم ولی چون اکثر باهم قهر هستیم نمیشه
وقتی سه سال داشته پدرش فوت کرده از اون موقع به زور زحمت بدون هیچ کمکی خودش همه زندگیشو ساخته به شدت وسواسه همش میترسه بی پول بشه از گشنگی بمیره
خسته شدم خیلی ادم پیچیده و گندی هستش دلم داره ازش زده میشه خانوادشو بیشتر از خودش دوست دارم