دوستان من ۲ سال پیش با یکی از اشناهامون تو ارتباط آشنایی شدم ، آنقدر لهم کرد بخاطر وضعیت مالیمون که روحیم افتضاح تخریب شد پدرامون هم صنف بودن زرگر ، مثلا میگم پدر ایشون دودهنه مغاره ۸ آپارتمان کانادا زندگی میکردن ، اما پدر من یه دهنه مغازه ۳ تا خونه و خودمون هم المان میریم میایم !
این آقا پسر آنقدر من تحت فشار تحقیر رنج میذاشت ما بهترینیم ما عالی ترینیم شما پاینین شما خونتون فلان جاست و ....
با این آقا کات کردم برای همیشه خطم عوض کردم همه چیزم روش بستم بعد ۲ سال ، به خانوادش جریان من گفته بود پدرش با پدرم اومده بود تا دم در خونمون ببینه خونمون جایی که ساکنیم کجاست والا دستشم رسیده متر هم کرده 🤣 ، انگار میخواد خونه ما رو بخره 🤣 ! به پدرم چسبیده زاغ سیاه پدرم چوب میزنه چرب زبونی و .... واگرنه قبلش اصلا پدرم و پدر ایشون اصلا گفتگو دوستانه هم نداشتن فقط در حد سلام خداحافظی بودن !
برای من دیگه بی اهمیت بود کلی آدم فرستاد امتحانم کردن خودش داداشش به پروفایلم سر میزدن و ... اما دیکه بر نگشتم ! خداییش بعد این همه اتفاق شما جای من بودین خواستگاری میکرد میگفتین بله ؟ یا نه بر نمیگشتین دیگه ؟