نمی تونم بهت قول بدم همه مشکلاتت رو حل میکنم ولی بهت قول میدم که مجبور نیستی تنهایی با همشون رو به رو بشی 🙂 من هیچ وقت نصیحت نمیکنم منممیشینم پا به پات غصه میخورمو میگم : مجبور نیستی همیشه خوشحال باشی،همیشه بخندی!حق داری اگه یه وقتایی دلت بگیره اما باید بدونی یکی تو این شرایط پشتته و من برای تو دقیقا همون یکیم ♡♡♡من جای همه دنیا و آدماش عاشقتمو دوستدارمو تا اخر عمر برات می مونم اصلا ب قوله یکی از کاربرای اینجا من حتی از ناراحت شدنی ک دلیلش تو باشیم لذت میبرم💍❤ من از زمانی که او دوستم دارد در چشم خود ارجمند می آیم💜☺ ( عاشق شعرو ادبیاتم )
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
ما یه گروه خیلی بزرگ بودیم حدود ۵۰ نفر خیلی هم معروف بودیم الانم تو اینستاگرام هستن گروه آتیش پاره ما با گروه مسافرت میرفتیم سینما تئاتر کوه دورهمی و....یه روز کردان دعوت شدیم ویلای یه اقاپسری رفتیم به محض اینکه رسیدم یه پسر جذاب اومد در رو برام باز کرد ماشین رو ببرم تو منم خودمو حسابی گرفتم و محل ندادم خلاصه کل زمانی که اونجا بودیم اصلأ نگاش نمیکردم و با دوستای خودمون میزدیم و میرقصیدیم اون روز تموم شد و ما اومدیم تهران
ازدواجم سنتی بود ولی از دوسه جلسه ای ک پیش رفتیم حسایی توم پیش اومد ک همه تجربه کردن.تو تخیلاتم فکر میکردم یعنی واقعا داره این بغل گرم و نرمش مال من میشه . یعنی ماه دیگه این موقع سرمو میزارم رو شونه هاش .. یعنی...خدایا تتتتوبه .
خیلی دوست داشتم باهاش ازدواج کنم همش خوابش میدیدم. وقتی خواب میدیدم تا چند روز حالم خوب خوب بود. البته خاستگارم بود خانوادم اجازه ازدواج نمیدادن. بعد 7سال اجازه دادن. فامیل دوربود ولی اولین بار تو بیمارستان دیدمش
رییسمه . دوسال بود کنار هم بودیم همو نمیشناختیم . پارسال تو جلسه دید به گفته خودش آخرین تیکه پازل اون دختری که دنبالش بود رو در نگاه من پیدا کرد . ۵ ماه هم طول کشید من بهش اعتماد کنم یک روز به خودم اومدم دیدم نباشه میمیرم . همسرم نیس عشقمه
۷ سال پیش تو فضای مجازی آشنا شدیم بعد ۴ سال تلاش کردن واسه جور کردن همه چی از همه نظر و سنتی نشون دادن رابطمون جلوی خانواده هامون بالاخره مطرحش کردیم ولی بازم ۲ سال مخالفت کردن تا بالاخره پارسال بعد مدتها سختی کشیدن ازدواج کردیم...
من همسرم پسر دخترخاله ی مامانمه بعد همو میشناختیم و ی مدت زیادی همو ندیدیم بعد من چندسالی تو فکرش بودم دلو زدم به دریا و بهش ریکوئست اینستا دادم و بعد سه روز اومدن خواستگاری و بعدم عقد و عروسی 😜😂😂
شوهرم موبایل فروش بود بعد بابام از مغازه اینا یه گوشی کار کرده برا مامانم خریده بود اورد خونه و من به بابام گفتم این به درد نمیخوره بهت انداختن اونوقت بابام گفت پس خودت فردا برو پسش بده نو بخر منم رفتمو...
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟! من در این خنده ی پرغصه مهارت دارم...🙂🙂
خوشبحالتون من که کسی توسرنوشتم نیس خدایی حال کردین ایول
ازبچگی دوس داشتم پرنسس باشم👸😁الانم یه پرنسسم ولی با پرنسسای والت دیزنی فرق دارم 😑مث اونا رفتار میکنم ،مث اونا لباس میپوشم،اماهیچ وقت نمیتونم مث اونا عشق و تجربه کنم ،هیچ وقت نمیتونم تو قصر زندگی کنم 💒چون من تو دنیای واقعیم که هیچکدوم ازینا وجود نداره ن مرد قوی وجذاب و عاشق و ن قصر زیبا😁ولی من خودمو همیشه پرنسس میدونم اونم یه پرنسس واقعی و تنها،(با مرسانا و شوخرررر گاو خیالیم براهمیشه خداحافظی کردم و وارد دنیای واقعیم شدم)😁پرنسس نی نی سایتتونم😂👸