2737
2739
عنوان

داستان زندگیمو تایپ کردم از قبل هستین بزارم براتون ؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 540 بازدید | 57 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هستین ؟؟؟چرا حس میکنم بیخودی تایپش کردم😅

بذار داریم میخونیم دیگه

بازم نشد.باور کن آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیندکه نمانندنباشندنبینندو تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنندتا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند.که نمانند اصلا پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض که دمار از روزگارت درآورد !
2728

چند ماه بعد  هم جای مدیر آموزشگاه پسرش اومد یه هنرمند به تمام معنا بود و خیلی هم با استعداد و‌مغرور بود . تو این چند ماه من زیاد باهاش در ارتباط نبودم فقط در حد سلام علیک و حرف های روزانه

چند وقت بعد گفت می‌خوام یه جایی غیر اینجا باهات حرف بزنم منم قبول کردم فرداش بهم پیام داد آدرس یه کافی شاپ رو داد من رفتم ،بهم خیلی رسمی پیشنهاد دوستی داد گفت من تو سن و سالی نیستم که بخوام درگیر روابط بچه گونه بشم ،چند وقته همکارمی رفتاراتو دیدم ازت خوشم اومده ۱۳سال اختلاف سنی داشتیم  ..... منم گفتم باید فک کنم

راستش بدمم نمی اومد قبول کنم

هیچ وقت با مردی  رابطه نداشتم حتی در حد سلام علیک دلم میخواست تجریش کنم

همون اولش به خودم قول دادم فقط یه دوستی ساده باشه و از حدش فراتر نرم

۸-۹ماه که گذشت رابطمون خیلی جدی شد واقعا عاشقش شده بودم اونم منو دوست داشت ولی یه چیزی اذیتم میکرد ، اون واقعا خوش قیافه بود من ساده بودم کنارش کمبود اعتماد به نفس داشتم مخصوصا بین هم کارام زشت نبودما معمولی و خوب بودم ولی اون خیلی خوش قیافه تر بود منم  وقتی بحثش رو میکشدم وسط دعوام میکرد .....

 من از نگاهش و چشاش میفهمیدم خیلی دوستم داره


دیگه رابطمون طوری بود که حتی کلید خونه همو داشتیم و بعضی شبا هم پیش هم بودیم

دیگه تنهایی بدون اون حتی خوابمم نمی برد  

حتی نمی تونستم بر گردم شهرمون از بس بهش وابسته شده بودم

ولی تو این یک سال هیچ وقت از حدش فراتر نرفته بودیم هیچ وقت کاری نکردیم که بخوایم شرمنده خونوادم بشم و از اعتمادشون سو استفاده کنم

چی کار میکردم عاشق شده بودم بعد از سال ها زندگی کردن یه حس جدید رو تجربه میکردم دایمم که هم چنان بی خبر ازش بودم

 

یه شب که منو عشقم از محل کار برمی گشتیم خونه فک کنم داییم و زنش دیده بودنمون همون شب داییم محکم در خونه رو زد با کلی داد و بیداد اومد تو خونه و تا میخورد کتکش زد مثلا به رگ غیرتش بر خورده بود بعد این همه مدت که تنهایی کشیده بودم کسی رو نداشتم تو شهر غریب  و ککش نگزیده بود تازه به غیرتش بر خورده بود کلی داد و بیداد کرد و هم منو کتک زد هم عشقمو با اینکه ازش بزرگ تر بود حتی حرف هم نزد تو هم بهش نگفت

و همه اینا زیر سر زنداییم بود همون شبم زنگ زده بود به کل فامیل و خبر داده بود

آبرمونو تو کل کوچه بود حتی به بابامم زنگ زد و نصف شب از خوزستان اومد تهران .....


2738

میدونستم کارم اشتباه بوده ولی کاری هم نکرده بودم که شرمنده بشم  

فردا صبح که بابام اومد ،میفهمیدم غرورش شکسته ناراحته از دستم عصبانیه تو چشاش میخوندم ولی بروز نداد و چقدر با داییم دعوا کرد که این همه داد و بیداد کرده و چقدر بادختر عمم یا همون زنداییم دعوا کرد که خبر چینی کرده  و چقدر ممنون وارش شدم


 جلو اونا حرفی نزد بهم ولی بعدش گریه کرد و گفت اعتمادم و نابود کردی ینی تو‌ کل عمرم شبی به این وحشتناکی نداشتم

بعد همه اون ماجراها ازم خواستگاری کرد  و سه ماه پیش هم عقد کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون

الان خیلی با هم خوش بختیم و با تموم وجود خدارو شکر میکنم که اون شب بابام اینقدر خوب رفتار کرد و خشمش رو کنترل کرد و همسرم موند پای همه چی و همه چی رو برا بابام تعریف کرد و گردن گرفت همه چیز رو

اینم از کل ماجرا بابت همه کم و کاستی هاش ببخشید

الان من ۲۱ سالمه و همسرم۳۴سالشه

ولی هنوزم زنداییم و عمه هام اون موضوع رو برا عالم و آدم تعریف میکنن و هر جا میشینه میگه این پسره به زور اینو گرفته

هنوزم من معمولیم و همون دختر ساده قبل هستم همسرمم هیچ وقت نذاشت ظاهرمو عوض کنم

ولی هنوز تو فامیل داستان ما دهن به دهن می‌چرخه و

قیافه همسرمو تو سرم میکوبن که تو خیلی از اون

 پایین تری و مجبور شده تو رو بگیره

منم به همه حرفاشون میخندم


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687