پدر نامزدش به گوشش میرسه و حسابی از طرف تحقیق میکنه میبینه بعله پدرشوهرم سرو گوشش میجنبه و از اونجایی که مادر شوهرمو میشناخته که چقدر تو زندگی زحمت کشیده و زندگی مشقت باری داشته بهش میگه نکن طلاقش بده برگرد(این اقا با پدر شوهرم دوستای چندین ساله و فامیلن) ولی پدر شوهر میگه زندگیه خودمه و به شما هم ربطی نداره و برید بهم بزنید مگه دختر قحطه و حرفای بد بهم میزنن از یطرف حال برادر شوهرم فوقالعاده بده مادر شوهرمم میگه نه همش تهمته و زیر بار نمیره که خیانت کرده حالا منم اینا رو میبینم ی حال خیلی خیلی بدی دارم