شوهرم امشب شیفت بود و فردا هم صبح زود باید میرفت سرکار اما من از کل روز ی سره بهانه گرفتم که منو دوس نداری محبت نمیکنی ی سره هم گریه میکردم دوس داشتم فقط محبت کنه اون لحظه اونم عصبی میشد و نمیتونست خلاصه تا همین الان طفلی بیدار مونده بود چندبارم از دهنم در رفت ناخواسته اگر به من محبت نکنی با کس دیگ حرف میزنم
وای خجالت میکشم از حرفی که زدم چه ظلمی کرم بهش😢
منم دست خودم نیس فقط حساس شدم خیلی حساس