سلام خانوما
من یه دوست صمیمی دارم به اسم (ب)
اونروز تو جمع دوستا بودیم گفت منو دوست پسرم دیشب سر اینکه یه قضیه ای رو تعریف کردم ولی نگفتم اسم طرف کیه دعوا کردیم
من هرچی گفتم چ قضیه ای، تعریف نکرد
از اونور هم دوستم پا پیچ شد تا اینکه تعریف کرد که:( من رفتم خونه دوستم که متاهل برا ناهار دعوتم کردن،بعد ناهار شوهر دوستم رفت اتاقشون خوابید منم تو سالن دراز کشیدم که دوستم رفت طبقه پایین پیش مامانش،بلافاصله شوهرش از اتاق اومد بیرون گفت که از صبح که دیدمت حالم یه جوری شد و الانم فقط یه بار ازت میخوام باهام س ک س داشته باشی،من زنمو دوس دارم ازش راضیم فقط یه بار بیا با من بخواب،و دوستم هم گفته بود برو و من به دوستم خیانت نمیکنم برو تا زنت نیومده تو این وضع مارو ندیده،و اینکه زنش ک میاد دوستم دیگه خدافظی میکنه و میره،ولی بازم شوهر دوستش بهش چندبار زنگ زده و پیام داده) حالا من که این قضیه رو شنیدم خیلی حالم گرفته شد چون دو هفته قبل این داستان تقریبا من همین دوستم و برا ناهار دعوت کردم و بعد ناهار هم گفت تو سالن میخوابه اتفاقا،منو شوهرم رفتیم اتاقمون خوابیدیم ولی شوهرم زودتر بیدار شده بود رفته بود دستو صورتشم شسته بود بعد انگار اومدن منو بیدار کرد و رفت تو سالن،بعد اون من پاشدم برم صورتمو بشورم دیدم دوستم کله لخت روبرو شوهرمه، شوهرم پشت به من رو ب دوستم کنترل گرفته بود سمت تی وی،ک دوستم ب سمت من اشاره کرد وگفت مصی و شوهرم برگشت سمت من خیلی عادی ،اصلا اون لحظه ک من دیدم خیلی شوکه شدم فکر کردم یه حرفایی میزدن،و ب شوهرم هم گفتم ولی گفت ن من داشتم تی وی روشن میکردم،حالا این داستان ک از دوستم شنیدم بدتر رفتم تو فکر اصلا نمیتونم فراموش کنم ن میتونم به شوهرم بگم،دارم نابود میشم،فکر اینکه نکنه یه درصد اون مرد کثیف شوهر منه میکشتم،توروخدا یه راهی بذارین چیکار کنم مطمئن شم شوهرم بوده یا نه