هی میگم برم باهاش آشتی کنم
هی کاراش یادم میاد
اصلا نمیخوام برم جلو
شما بگید چیکار کنم
خودشم صبح میره شب ۱۰ ب بعد میاد
هیچ پولی هم ندارم . فعلا همه چی خونه هست
هیچ وقت نمیاد آشتی کنه همیشه من رفتم ولی دیگه خسته شدم میگم به درک همینجوری بزار بمونه
از طرفی کلافه ام
حتی نمیتونم خونه مامانم برم