اول خودم میگم
اقا من بچه بودم برام یدونه جوجه رنگی گرفتن یدونه چوب کبریت کردم تو ماتحت جوجه بدبخت میلرزید چوب کبریده هی فسار میدادم جوجه جیغ میکشید اینم داخل نمیرفت اخرش جوجه بدبخت میرد چوب کبریت در اوردم بدبخت فشار اومده بود قهوه ای شده بود از اون به بعد برام جوجه نگرفتم😆😅
یکی دیگه هم من ۵ سالم بود مامانم مهمان داشت ماهی درست کرده بود گربه ها صف کشیده بودن پشت حیاط منم دلم سوخت ۳ تا تیکه ماهی بزرگ ریز ریز کردم رو فرش تو اتاق در هم باز گذاشتم گربه ها اومده بودن داخل میومیو راه انداخته بودن😂😂😂😂😂 در اتاق هم ققل کردم مامانم مبگفت بده کلیدو میگفتم پیشی گشنه باید غذا بخوره اخرش کار خرابی کردن رو فرش جهیزیه مامانم.. مامانم با مگس کش افتاد دنبالم😁🤣
رفته بودیم فروشگاه یه خانم افغانی بچشو گذاشت جفتم یه لحظه بچه پیشم شیرین اومد محکم نیشگون گرفتم دیدم صداش در نیومد و خندید لپاشو محکم کشیدم بازم خندید بعد اخرش یدونه سیلی اب و تاب دار زدم بغض کردو بعد خندید اخرش میخواستم بندازمش پایین که ننش تشریف اورد اخرشم کلی تشکر کرد😆🤣
@میومیو_عوض_میشه  
@کاپ_کیک_عصبانی  
@پرنسس_رویاهام  
@قمرخانوم_پنجه_طلا  
@نیکی0