میگم اینکه میگی اختلاف خانوادگی با خانواده شوهرت ینی چی
من خانواده همسرم ادمای خوبین و مشکل اساسی باهم نداریم
ولی من خسته شدم دیگه نمیتونم مادر شوهرم مشکل عصبی داره استرسیه تو زندگیش از نظر مالی و روحی داغون بوده الان یکم اوضاعشون بهتره تو دوتا بارداریش شوهرش ورشکست میشه خلاصه بگم داغونه داغونه و تقع داره من نیازهاشو براورده کنم و محبتش کنم همش پیشش باشم از گل نازکتر بش نگم قربون صدقه قد و بالاش برم و اگه ناراحتم کرد خفه شم ولی من نمیتونم واقعا بریدم شوهرم خوبه عاشق همیم ولی خسته شدم از بس سر مادرش باش بحث کردم منم مثل اون دارم استرسی میشم ینی مثلا کافیه بش بگی رفتم دکتر تا چند ماااه همش گریه میکنه همش عصبیه همش دعوا میکنه میگه حتما مشکل خاصی داشتید که رفتید دکتر حالا چ من چ همسرم فرقی نداره همش اصرار داره انگ روانی بودن و استرسی بودن به همه بزنه چون خودش اینجوریه
کافیه یه روز خسته باشم و باهاش نخندم میگه تو افسرده و روانی شدی
دیگه بریدم
بنظرت دادگاه بهم حق طلاق میده ؟؟