سلام منهشت ماهه عقدم و نامزدم. واقعیتش یکم عذاب وجدان دارم شوهرم امروز سرما خورده بود جاریم اون و مادرشوهرم اینارو واسه شام دعوتش کرده بودم امروز ناهار خونه مادرشوهر دعوت بودم عصر به شوهرم چند بار گفتم برو خونه جاری نرفت که نرفت مادرشوهرم بهم گفت حاضر شو ببرمت خودم خونتون منم برم خونه جاریت من حاضر شدم چند بار به همسرم گفتم برو نرفت ولی منم نگران شدم گفتم پس تا اونا بیان من میام پیشت نگران میمونم رفتم پیش همسرم و شامشو دادم دم کردنی بهش دادم بعدش برگشتم خونمون مادرشوهرم با خنده بهم گفت باز اومدی ؟منم بهم بر خورد بنظرتون من کار خیلی بدی کردم رفتم پیش شوهرم تا تنها نمونه؟خیلی کارم زشت بود؟