2733
2739

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

ربطی نداره

خانم ها و آقایون مذهبی غیر مذهبی یه حرفی باهاتون دارم : وقتی به طبیعت می ریم زباله نریزیم . حالا بعضیا مثلا می خوان بهتر بشه کل زباله هاشون جمع می کنن تو نایلون یا پوشک بچه رو می ذارن تو کیسه نایلونی تو طبیعت رها می کنن . خوب تو دل طبیعت اجنه که نمیان اونا رو جمع کنن . چرا میندازی ؟ خوب همون کیسه رو بذار تو ماشینت تو شهر بنداز سطل آشغال . یعنی واقعا فهمیدن این موضوع اینقدر سخته که با اینکارمون گند می زنیم به طبیعت؟ نفر بعدی بیاد زباله های مارو ببینه مگس و حشرات دورشو ببینه؟ ما از زباله ای که خودمون تولید کردیم یا پوشکی که بچه ی خودمون پی پی کرده چندشمون میشه  نمی ذاریم تو ماشینمون. بعد گندیده ی اونا رو مردم ببینن خدارو خوش میاد ؟ چرا از ماشینتون زباله بیرون پرت می کنین؟ زباله ی خودتونو تو ماشین تحمل نمی کنین بعد زباله ی شما رو مردم تو جاده تحمل کنن؟ چرا اینقدر بی فرهنگی ؟ چرا اینقدر بی فکری . یه ذره به خودتون بیایید . آدم دو ساعت میره طبیعت حال و هوا عوض کنه فلان میشه به اعصابش برمی گرده . اگه یه درصد به اون دنیا و حق الناس اعتقاد دارین بفهمید اینا حق الناسه . اینا آزار آدماست .اگه هم اعتقاد ندارین به خاطر وجدان به خاطر فرهنگ چه می دونم به خاطر ایران اینکارو نکنین . 
2728

 هر کسی یه جوره

من مثلا کیک و اینا میخورم اما شکلات و غذای شیرین مثل شله زرد و کاچی اصلا نمیخام

یک عصرِ دل انگیز،در ایوانِ پر از گل و آب پاشی شده روی صندلی های چوبیِ قدیمی همراه با صدای قِژ قِژِشان و آواز قناری ها😍تو با چایی در دست و،با آن لبخند جذابت خیره شده ای،به گلی که لا به لای موهای بافته ام جا خوش کرده💐 چایم را بدون قند خوردم بس که شیرین است😊 لبخندت حرف هایت به دلم مینشینند،آرامش دارند،مثل نشستن دانه های برف بر دلِ زمین،همانقدر لطیف،همانقدر آرام …❤همسرم از صمیم قلب عاشقتم مردِ،خوبه من❤
2738

ربط نداره. فقط حرفیه که از قدیم مونده. دور و برم خیلی دیدم از رو همین چیزا حدس زدن بعدم برعکس شده

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز