عزیزم داستانتو خوندم خیلی ناراحت شدم
معلومه ک حق با توه اما فک کنم توام مث من اوایل زندگیت همش سکوت کردی
امان از این مردای بچه نه نه،شوهرم منم خیلی مامانیه اوایل حتی روزی باید دوبار میرفتیم خونه مامانش،پسرم ک بدنیا اومد هنو ۴۰روزش نشده بود ک هرروز بچه میبرد ک مامانش ببینه فک میکنن مامانای ما دلشون برای بچه تنگ نمیشه و دلشون از سنگه
دوستم ب نظرم خودت باید راهشو پیدا کنی مثلا خودم بعد ۲سال نامزدی و ۳سالو نیم زندگی مشترک تازه راهشو یاد گرفتم هرروز میرم دوساعت پیاده روی وقتی میام دیگه باید ب کارای پسرم ک دوسالشه برسم و غذا درس کنم و کار خونه دیگه وقت نمیشه ک برم خونه مامانش گاهی اوقات ک من پیاده روی ام با پسرم میره، الان دیگه هفته ای یبار میرم