شوهرم ی شهر دیگ کار میکنه عقد هستیم
صبح زود میره سرکار تا حدودا ۷ شب
پیامش میدم گاهی جوابم نمیده شبا هم چنتا پیام میدیم و خوابش میبره
درک میکنم خستس در طول روز سرش شلوغه
اما دیگ واقعا همه زندگیش شده کار
من احساس میکنم دارم افسرده میشم از وقتی عقد کردیم حس میکنم تنهاتر شدم نسبت ب دوران مجردیم
وقتایی هم ک میاد مرخصی هیچ جا منو نمیبره بگردونه
فقط خونه باباش اینا منو میبره
حتی ی پارک هممنو نمیبره میگه کار دارم
تا وقتی سرکاره همش درگیر کارای اونجاس وقتیم میاد مرخصی فقط کارای عقب افتاده اینجا رو انجام میده
خیلی دلم گرفته بقیه رو میبینم تو دوران عقد چقدر بهشون خوش میگذره من اصلا بیرون نمیریم دلم میگیره حسود نیستما اما منم دلم تفریح میخواد